کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بغیه
معنی
(بُ غّ یَ) [ ع . بغیة ] ( اِ.) آرزو، خواهش .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بغیه
فرهنگ فارسی معین
(بُ غّ یَ) [ ع . بغیة ] ( اِ.) آرزو، خواهش .
-
واژههای مشابه
-
بغیة
لغتنامه دهخدا
بغیة. [ ب َ غی ی َ ] (ع اِ) مطلوب و حاجت . (منتهی الارب ). || گمشده ای که آنرا جویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || طلایه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). ج ، بغایا.
-
بغیة
لغتنامه دهخدا
بغیة. [ ب ِ / ب ُ غی ی َ ] (ع مص ) رجوع به بَغی شود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
بغیة
لغتنامه دهخدا
بغیة. [ ب ِ / ب ُغ ْ ی َ ] (ع اِ) حاجت و مطلوب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حاجت . (محمودبن عمر) : و به بغیة و مطلوب و مقصود خود فیروز و محفوظ باد. (تاریخ قم ص 10).
-
بغیة
لغتنامه دهخدا
بغیة. [ ب ُغ ْ /ب ِغ ْ ی َ ] (ع مص ) بَغْی . بُغَی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مصادر مذکور شود.
-
ابن بغیه
لغتنامه دهخدا
ابن بغیه . [ اِ ن ُ ب َ غی ی َ ] (ع ص مرکب ) حَذِر. زیرک .
-
واژههای همآوا
-
بقیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازمانده، باقیمانده، باقی، بقایا، بقیت، تتمه ۲. ادامه، دنباله ۳. مابهالتفاوت، مانده
-
بقیه
فرهنگ واژههای سره
مانده، دیگر
-
بقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بقیَّة، جمع: بَقایا] baqiy[y]e آنچه باقی مانده؛ مانده؛ بازمانده؛ بهجامانده.
-
بقیه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِّ) [ ع . بقیة ] ( اِ.) 1 - به جا مانده ، آن چه باقی مانده . 2 - دنباله ، ادامه .
-
بقیه
لغتنامه دهخدا
بقیه . [ ب َ قی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، مانده و باقی چیزی : امیدوارم که بقیه ٔ عمر را در خدمت به ملت صرف کنم . (فرهنگ نظام ).بقیه ٔ عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند. (گلستان ). بقیه ٔ عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم . (گلستان ).- بقی...
-
بُقِیَه
لهجه و گویش بختیاری
boqiya طاقچه کوچکِ دردارى که جاى نگهدارىنان است.