کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغضب آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بغضب آوردن
لغتنامه دهخدا
بغضب آوردن . [ ب ِ غ َ ض َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بخشم آوردن . خشمناک ساختن و رجوع به غضب شود.
-
واژههای مشابه
-
بغضب آمدن
لغتنامه دهخدا
بغضب آمدن . [ ب ِ غ َ ض َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بخشم آمدن . خشمگین شدن . و رجوع به غضب شود.
-
جستوجو در متن
-
آزردن
لغتنامه دهخدا
آزردن . [ زَ دَ ] (مص ) رنجیدن . دلگیر شدن . دلتنگ شدن . رنجیده شدن . متأثر گشتن . تأذّی . ملول شدن . متألم گردیدن . آزرده شدن . دلخور شدن : نه آن زین بیازرد روزی بنیزنه این را از آن اندهی بود نیز. ابوشکور.مشو شادمان گر بدی کرده ای که آزرده گردی گ...
-
بابل
لغتنامه دهخدا
بابل . [ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره ٔ عالم باشد و از مداین سبعه ٔعراق عرب است و در کنار فرات بر جانب شرقی واقع شده و از اقلیم سیم باشد و آنرا قینان بن انوش بن شیث علیه السلام...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...