کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بعقوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بعقوط
لغتنامه دهخدا
بعقوط. [ ب ُ ] (ع ص ) کوتاه قد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
باقوت
لغتنامه دهخدا
باقوت . [ ق ُوْ وَ ] (ص مرکب ) (از: با + قوت ) نیرومند. بانیرو. باتوان . مقابل ضعیف و ناتوان : گر سخنهای کسائی شده پیرند و ضعیف سخن حجت باقوت و تازه وْ برناست . ناصرخسرو.بسیاری از اشتران باقوت بر جای بماندند. (انیس الطالبین ص 203). و رجوع به قوت شود.
-
باغوت
لغتنامه دهخدا
باغوت . (اِ) عیدی مر ترسایان را. (ناظم الاطباء). همان باغوث است که بمعنای استسقا بود. (ناظم الاطباء). همان باعوث است . (منتهی الارب ). اعجمی معرب است و آن عید نصاری است . (المعرب جوالیقی ص 57). در حاشیه ٔ المعرب آمده که صحیح آن باعوث است . (همان کتاب...
-
باغوت
لغتنامه دهخدا
باغوت . (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).