کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بعض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بعض
/ba'z/
معنی
پارهای از چیزی؛ برخی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بعض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَبْعَاض] ba'z پارهای از چیزی؛ برخی.
-
بعض
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - پاره ای از چیزی . 2 - گروهی از مردم .
-
بعض
لغتنامه دهخدا
بعض . [ ب َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیز. ج ، ابعاض ، و لایدخله اللام خلافاً لابن درستویه . و قال ابوحاتم : استعملها سیبویه و الاخفش فی کتابیهما لقلة علمهمابهذا لنحو. (منتهی الارب ). جزء چیزی . (از دزی ج 1 ص 100). پاره ای از هر چیز. ج ، ابعاض . (ناظم ا...
-
بعض
لغتنامه دهخدا
بعض . [ ب َ ] (ع مص ) گزیدن و اذیت کردن پشه کسی را. (از متن اللغة). آزار دادن پشه کسان را. (از اقرب الموارد).
-
بعض
دیکشنری عربی به فارسی
برخي , بعضي , بعض , برخي از , اندکي , چندتا , قدري , کمي از , تعدادي , غالبا , تقريبا , کم وبيش , کسي , شخص يا چيز معيني , معدود , کم
-
بعض
دیکشنری فارسی به عربی
بعض
-
بعض
لهجه و گویش تهرانی
به از،بهتر :( الوالو بعض پلو=زمستان آتش و گرمی از پلو بهتر است. سگش بعض خودشه)،بعض شما نباشد=به از شما نباشد
-
واژههای مشابه
-
بَعْضٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بعضي
-
بعض الشيء
دیکشنری عربی به فارسی
قدري , مقدار نامعلومي , تاحدي , مختصري
-
استمرّ بعض الوقت
دیکشنری عربی به فارسی
كمى طول كشيد , مدتى ادامه يافت
-
کاچی بعض هیچی
لهجه و گویش تهرانی
همین غنیمت است!
-
واژههای همآوا
-
باز
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسم نیز، هم، همچنین ۲. گشاده، منبسط، گشوده، مفتوح، وا ≠ بسته ۳. ازنو، دوباره ۴. دایر، برقرار، برپا ۵. سنقر، قوش ۶. قلیا ≠ اسید ۷. باج، باژ، خراج ۸. جدا ۹. روشن ۱۰. جدا، منفصل ۱۱. روباز ۱۲. بیمانع، آزاد ۱۳. فاصلهدار ۱۴. چا
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāz ۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد؛ گشوده.۲. بدون پوشش: زخم باز.۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازهها باز بود.۴. گسترده؛ بدون مانع: دشتهای باز.۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دستهای ب...