کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بظاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بظاهر
لغتنامه دهخدا
بظاهر. [ ب ِ هَِ ] (ق مرکب ) ظاهراً و آشکارا و بطور وضوح . (ناظم الاطباء). و رجوع به ظاهر شود.
-
جستوجو در متن
-
تبانه
لغتنامه دهخدا
تبانه . [ ت َب ْ بان َ ] (اِخ ) ده کوچکی است بظاهر قاهره . (از تاج العروس ).
-
انقیالوس
لغتنامه دهخدا
انقیالوس . [ ] (اِ) تبی که برودت در باطن و حرارت بظاهر دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
verisimilar
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درست است، بظاهر درست و حقیقی، محتمل، دارای ظاهر حقیقی
-
صمان
لغتنامه دهخدا
صمان . [ ص َم ْ ما ] (اِخ ) گمان دارم از نواحی شام است بظاهر بلقاء. (معجم البلدان ).
-
قاتی زدن
لغتنامه دهخدا
قاتی زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (از قاتمق ترکی ) خلط و مزج کردن . کنایه از آمیختن اندکی در بسیار از جنس دیگر که بظاهر یکی نماید.
-
علی الظاهر
لغتنامه دهخدا
علی الظاهر. [ ع َ لَظْ ظا هَِ ] (ع ق مرکب ) بظاهر. ظاهراً. برحسب ظاهر. بصورت ظاهر.
-
احمدی
لغتنامه دهخدا
احمدی . [ اَ م َ دی ی ] (اِخ ) موضعی است بظاهر مدینه ٔ سنجار. (مراصدالاطلاع ).
-
باطن بین
لغتنامه دهخدا
باطن بین . [ طِ ] (نف مرکب ) مقابل ظاهربین . (آنندراج ). مقابل قشری . آنکه بظاهر اکتفا نکند. || باریک بین . (آنندراج ).
-
جراصیا
لغتنامه دهخدا
جراصیا. [ ] (معرب ، اِ) به عربی فراصیا. (فهرست مخزن الادویه ). بظاهر مصحف جراسیاست . رجوع به جراسیا شود.
-
جرق
لغتنامه دهخدا
جرق . [ ] (معرب ، اِ) مقام موسیقی . پرده ٔ موسیقی . بظاهر همان جرکه است . (از دزی ). رجوع به جرکه شود.
-
جرمقان
لغتنامه دهخدا
جرمقان . [ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است که بظاهر همان جرمغان باشد. رجوع به تاریخ غازان ص 20 و 21 و جرمغان شود.
-
جریک
لغتنامه دهخدا
جریک . [ ج ِ ] (اِ) بظاهر محرف چریک و بمعنای آن است : و مؤن حشر و جریک و اثقال و زواید عوارضات از آنجا مرتفع کرد. (جهانگشای جوینی ).
-
کمرینا
لغتنامه دهخدا
کمرینا. [ ] (اِخ ) در حدودالعالم چ دانشگاه ص 171 و چاپ سید جلال الدین تهرانی این کلمه بدین صورت آمده که بظاهر همان «کفربیا» است . رجوع به کفربیا در همین لغت نامه شود.