کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بطین
/batin/
معنی
بزرگشکم؛ ویژگی مردی که شکمش بزرگ باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] batin بزرگشکم؛ ویژگی مردی که شکمش بزرگ باشد.
-
بطین
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (ص .) آن که شکمش بزرگ باشد، بزرگ شکم .
-
بطین
لغتنامه دهخدا
بطین . [ ب َ ] (ع ص ) کلان شکم . (منتهی الارب ). کلان شکم ، یقال : رجل بطین . (ناظم الاطباء). شکم آور. (مهذب الاسماء). شخص بزرگ شکم . (فرهنگ نظام ). بزرگ شکم . (آنندراج ) (غیاث ). || آنکه شکم وی پر باشد. (ناظم الاطباء). || توانگر. (منتهی الارب ). || ...
-
بطین
لغتنامه دهخدا
بطین . [ ب ُ طَ ] (ع اِ مصغر) تصغیر بطن . (غیاث ). مصغر بطن . (ناظم الاطباء). معنی بطین شکمک بود. (التفهیم ). شکم کوچک . || منزل دوم از منازل قمر و آن سه کوکب است بر مثال دیگ پایه ها که بر بطن حمل واقع شده است . (از آنندراج ) . نام منزل دوم است از من...
-
بطین
واژهنامه آزاد
به کاسه ی کوچک می گویند شربطین و به صورت خلاصه می گویند بطین
-
جستوجو در متن
-
شکم آور
لغتنامه دهخدا
شکم آور. [ ش ِ ک َ وَ ] (ن مف مرکب ) شکم بزرگ . بزرگ شکم . بطین . (یادداشت مؤلف ). شکم بزرگ . (التفهیم ص 328). شکم گنده . بطین . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بطن الحمل
لغتنامه دهخدا
بطن الحمل . [ ب َ نُل ْ ح َ م َ ] (اِخ ) شکم حمل . و آن جایگاه بطین است نزد عرب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بطین و مؤید الفضلاء شود : بسته بسه پایه ٔهوایی بطن الحمل از چهارپایی .نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 176).
-
بزرگ شکم
لغتنامه دهخدا
بزرگ شکم . [ ب ُ زُ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) بطین . کلان شکم . شکم گنده . اَبطن . عثجل . اجوف . (یادداشت بخط دهخدا).
-
حرون
لغتنامه دهخدا
حرون . [ ح َ ] (اِخ ) نام اسب ابوصالح مسلم باهلی بن عمرو. || نام اسپ شقیق بن جریر باهلی . || نام اسپ مقسم بن کثیر. || نام اسپی است نر از عرب که اسپهای مشهور از قبیل بطان و بطین و ذائد و جز آن از نسل وی باشند.
-
کلان شکم
لغتنامه دهخدا
کلان شکم . [ ک َ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) بزرگ شکم . (ناظم الاطباء). بزرگ شکم . شکم گنده . بطین . بطن . مبطان . منفوخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجوف . طحامر، اعجز. (منتهی الارب ). رجوع به شکم و کلان شود.
-
شکم گنده
لغتنامه دهخدا
شکم گنده . [ ش ِ ک َ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کلان شکم . (ناظم الاطباء). که شکم بزرگ دارد. بزرگ شکم . بطین . دارای شکمی بزرگ . کلان شکم . شکم آور. منفوخ . در تداول عوام ، آنکه شکمی بزرگ و پیش آمده دارد. (یادداشت مؤلف ). || پرخور. آنکه بسیار خورد. بسی...
-
شرطان
لغتنامه دهخدا
شرطان . [ ش َ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ شرط. دو ستاره انددر برج حمل و آن هر دو بر شاخ وی است . و بجانب شمال ستاره ای است خرد و بعضی عرب این هر سه را منازل قمرگویند و اشراط نامند. (منتهی الارب ). شرطان یا شرطین ، دو ستاره ٔ کم نورتر از سه ستاره ٔ سر حمل . و...
-
رباطات
لغتنامه دهخدا
رباطات . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رباط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). ورجوع به رباط در معنی سلسله ٔ اعصاب شود. || (اصطلاح منطق ) در نزد اهل منطق حروف معانی نحوی ها باشد، و بعضی رباطات را ادوات گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). روابط....
-
طین حکمت
لغتنامه دهخدا
طین حکمت . [ ن ِ ح ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بپارسی گِل حکمت خوانند و صفت آن بسیار است . مؤلف گوید: بهترین این نوع است که گل زرد پاک چهار من بکوبد و بپزد و یک من کاغذ و نیم من نمک در آن کند وبه دست بمالد تا حل شود، بعد از آن گل بر سر آن کندو ...