کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بطم
/botm/
معنی
= بَنه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] botm = بَنه
-
بطم
لغتنامه دهخدا
بطم . [ ] (ع مص ) پیوند زدن . (دزی ج 1 ص 96).
-
بطم
لغتنامه دهخدا
بطم . [ ب ُ / ب ُ طُ ] (ع اِ) بن . بَنَه نام درخت سقز. (ناظم الاطباء). درخت بُن ْ (منتهی الارب ) (از آنندراج ). درختی است مانند پسته از حیث جنس با برگهای آویخته و آنرا دانه ٔ پهنی است بشکل خوشه های فلفل و سبز آن را حبةالخضرا گویند. (از اقرب الموارد)....
-
واژههای همآوا
-
بتم
لغتنامه دهخدا
بتم . [ ب ُ / ب َ ت َ/ ب ُت ْ ت َ ] (اِخ ) ناحیه و قله ٔ کوهی به فرغانه . (از ناظم الاطباء). ناحیه ای است یا قله ای است یا کوهی است به فرغانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و این سلسله کوه به بتم اول و اوسط و آخر معروف است . از آن کوههابخاری متصاعد میگ...
-
جستوجو در متن
-
کسبور
لغتنامه دهخدا
کسبور. [ ک َ ] (اِ) ثمره ٔ درخت بطم . حبة الخضراء. (بحر الجواهر). خنجک . بطم .(یادداشت مؤلف ). رجوع به حبة الخضراء و بطم شود.
-
نانکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] nānkeš بنه؛ بار درخت بنه؛ بطم؛ حبةالخضرا.
-
طیرمینوس
لغتنامه دهخدا
طیرمینوس . (معرب ، اِ) بطم است و آن را حبةالخضراء نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
ضرام
لغتنامه دهخدا
ضرام . [ ض ِ ] (ع اِ) درخت بطم . درخت کلنکور. (مهذب الاسماء).
-
ططراملس
لغتنامه دهخدا
ططراملس . [ طِ م ِ ل ِ] (معرب ، اِ) درخت بطم است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
طرمینس
لغتنامه دهخدا
طرمینس . [ ] (معرب ، اِ) به سریانی بطم است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
سغز
لغتنامه دهخدا
سغز. [ س َغ ْ غ ِ ] (اِ) چیزی است بهتر از مصطکی و چاویدن یعنی خائیدن آن مقوی هاضمه و جاذب رطوبات دماغیه ودر اصفهان قندرون گویند و عربی آن علک البطم از آنکه صمغ درخت بطم است و خشک آن را فلفون گویند و بُطُم حبةالخضرا یا درخت آن است . (آنندراج ) (انجمن ...
-
عنقاد
لغتنامه دهخدا
عنقاد. [ ع ِ ](ع اِ) خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ پیلو و خوشه ٔ بطم و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عُنقود. رجوع به عنقود شود.
-
چتلانقوش
لغتنامه دهخدا
چتلانقوش . [ چ َ] (ترکی ، اِ) بن . بنه . حبةالخضراء. ضِرامه . بوکلک . بُطم . ضِرو. چتلاقوج . چتلاقوچ . میوه ٔ درخت بنه . رجوع به چتلاقوج و چتلاقوچ شود.