کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بطش
/batš/
معنی
۱. تندی؛ خشم؛ قهر.
۲. حرکت؛ جنبش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سختگیری ≠ آسانگیری، تساهل
۲. حمله
۳. باس
۴. سخت گرفتن ≠ آسان گرفتن
۵. خشم، قهر
۶. دوانیدن، دواندن
۷. راندن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطش
واژگان مترادف و متضاد
۱. سختگیری ≠ آسانگیری، تساهل ۲. حمله ۳. باس ۴. سخت گرفتن ≠ آسان گرفتن ۵. خشم، قهر ۶. دوانیدن، دواندن ۷. راندن
-
بطش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] batš ۱. تندی؛ خشم؛ قهر.۲. حرکت؛ جنبش.
-
بطش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سخت گرفتن . 2 - خشم راندن . 3 - با خشم حمله کردن .
-
بطش
لغتنامه دهخدا
بطش . [ ب َ ] (ع اِ) گرفتگی سخت . (از ناظم الاطباء). || باس و حمله . (ناظم الاطباء).
-
بطش
لغتنامه دهخدا
بطش . [ ب َ] (ع مص ) حمله کردن و سخت گرفتن بر کسی : بطش به بطشاً. (ناظم الاطباء). حمله کردن بر کسی و سخت گرفتن بر وی یا بطش سخت گرفتن است در هر چیز که باشد. و منه الحدیث : ماذا موسی باطش بجانب العرش . (از منتهی الارب ). سخت گرفتن و حمله کردن . (غیاث ...
-
بطش
واژهنامه آزاد
بَطش - بطش به معنى گرفتن توأم با قهر و قدرت است
-
جستوجو در متن
-
يَکَادُونَ يَسْطُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
نزدیک است با خشم حمله ور شوند (کلمه يسطون از سطوت به معناي اظهار حالتي خشمگين و وحشتآور است. سطوت و بطش هر دو به يک معنا است و بطش یعنی گرفتن چيزي با خشم وصولت)
-
بطاش
لغتنامه دهخدا
بطاش . [ ب َطْ طا ] (ع ص ) بطیش . شدیدالبطش . رجوع به بطش شود.
-
نَبْطِشُ
فرهنگ واژگان قرآن
با قدرتى بسيار سخت می گیریم (بطش :گرفتن چيزي با خشم وصولت-دستگير کردن)
-
هم نام
لغتنامه دهخدا
هم نام . [ هََ ] (ص مرکب ) آداش . آتاش . (یادداشت مؤلف ). دو تن که به یک نام خوانده شوند : ایا مصطفی سیرت مرتضی دل که همنام و هم سیرت مصطفایی . فرخی .هست چوهمنام خویش نامزد بطش و بخش بطش ورا عیب پوش بخش فراوان او.خاقانی .
-
ابطش
لغتنامه دهخدا
ابطش . [ اَ طَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از بَطْش . - امثال :ابطش من دَوسَر. (مجمعالامثال میدانی ).
-
ضنفس
لغتنامه دهخدا
ضنفس . [ ض ِ ف ِ ] (ع ص ) سست بطش . سست گرفت . || زود شکسته شونده . || سست . || ناکس . || زودرنج . (منتهی الارب ).
-
مبطوش
لغتنامه دهخدا
مبطوش . [ م َ ] (ع ص ) به قوت و سختی گرفته شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). رجوع به بطش شود.
-
ضنبس
لغتنامه دهخدا
ضنبس . [ ضِم ْ ب ِ ] (ع ص ) سست بطش . || زود شکسته شونده . || سست . (منتهی الارب ). || مرد سست گوشتین . (مهذب الاسماء). || فرومایه . || زودرنج . (منتهی الارب ).