کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بطر
/batar/
معنی
۱. در شادی و تنعم مغرور شدن و از حد درگذشتن؛ ناسپاسی کردن.
۲. شادی مفرط.
۳. دهشت و حیرت هنگام هجوم نعمت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شادی، شادمانی، سرور
۲. سرمستی، نشئه، مستی
۳. غرور، تفرعن، تکبر
۴. طغیان، عصیان، سرکشی
۵. ناسپاسی، کفران
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطر
واژگان مترادف و متضاد
۱. شادی، شادمانی، سرور ۲. سرمستی، نشئه، مستی ۳. غرور، تفرعن، تکبر ۴. طغیان، عصیان، سرکشی ۵. ناسپاسی، کفران
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] batar ۱. در شادی و تنعم مغرور شدن و از حد درگذشتن؛ ناسپاسی کردن.۲. شادی مفرط.۳. دهشت و حیرت هنگام هجوم نعمت.
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] botr یکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی.〈 بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: bouteille] botr = بطری
-
بطر
فرهنگ فارسی معین
(بَ طَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - غرور داشتن . 2 - ناسپاسی کردن . 3 - سرمستی و شادی .
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ ] (ع مص ) کفانیدن جراحت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ریش بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن . زخم . (مؤید الفضلاء) (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دزی ج 1 ص 94 شود.
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ طَ ] (ع مص ) سخت شادی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در شادی و تنعم از حد درگذشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 26). سخت شاد شدن .(آنندراج ). || (اِمص ) توانگری و فراخی عیش . (غیاث ). شادی سخت . نشاط. خرمی . خوشی : تا خبر یابم جامی دو س...
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ طِ ] (ع ص ) بزرگ منش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فیرنده . (منتهی الارب ). || کسی که مکروه دارد چیزی را که سزاوار کراهت نباشد. (ناظم الاطباء).
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ طِ ](اِخ ) نصربن احمدبن بطر. محدث بود. (منتهی الارب ).
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ب ِ ] (ع اِ) رایگان ، یقال : ذهب دمه بطراً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باطل و هدرشده خون . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
نیم بطر
لغتنامه دهخدا
نیم بطر. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) نیم بطری . شیشه ای به اندازه ٔ نصف بطر. (یادداشت مؤلف ).
-
بطر گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مغرور شدن ، سرمست شدن .
-
بطر آوردن
لغتنامه دهخدا
بطر آوردن . [ ب ُ وَدَ ] (مص مرکب ) اصطلاحی است در قمار بمعنی بدنقشی و خرابی . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). بد آوردن .
-
خر، اسب، بز، بُطر، جیک، بوک
لهجه و گویش تهرانی
نام طرفهای قاب