کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بطال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بطال
/battāl/
معنی
۱. یاوهگو؛ دروغگو.
۲. بیکاره.
۳. (قید) در حال گذراندن وقت به بیهودگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیکار، بیکاره ≠ کارآ، کاری
۲. تنآسا، تنبل، تنپرور، کاهل ≠ زرنگ، فعال، کوشا
۳. یاوهگو، مهملگو، دروغگو ≠ حقگو
۴. دلاور، دلیر ≠ جبون
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بطال
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیکار، بیکاره ≠ کارآ، کاری ۲. تنآسا، تنبل، تنپرور، کاهل ≠ زرنگ، فعال، کوشا ۳. یاوهگو، مهملگو، دروغگو ≠ حقگو ۴. دلاور، دلیر ≠ جبون
-
بطال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] battāl ۱. یاوهگو؛ دروغگو.۲. بیکاره.۳. (قید) در حال گذراندن وقت به بیهودگی.
-
بطال
فرهنگ فارسی معین
(بَ طّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بیکار. 2 - یاوه گو.
-
بطال
لغتنامه دهخدا
بطال . [ ب َطْ طا ] (اِخ ) ابو محمد. یکی از سرداران شجاع شام بروزگار امویان بود. چندین نبرد با رومیان کرد و بر ایشان غلبه یافت . عامه درباره ٔ وی افسانه هایی نقل کنند. که در الف لیلة (قصه ٔ ذات الهمه ) آمده است . «کارنا» خاورشناس درباره ٔ شخصیت وی تا...
-
بطال
لغتنامه دهخدا
بطال . [ ب َطْ طا ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالواحدبن محمدبن عبدالرحمن بن معاویةبن حدیج . یکی از والیان اسکندریه بود و در فتنه اندلسیان و صوفیان در آنشهر بسال 199 هَ . ق . کشته شده . (از اعلام زرکلی ذیل عبداﷲ).
-
بطال
لغتنامه دهخدا
بطال . [ ب َطْ طا ] (اِخ )محمدبن احمدبن محمد رکسی تیمی نحوی ملقب به بطال . او راست : المستعذب فی شرح عذب المهذب . اربعین فی لفظ الاربعین . اربعین فی اذکار المساء و الصباح . وی بسال ششصد و سی و اندی درگذشت . (از روضات الجنات ص 724).
-
بطال
لغتنامه دهخدا
بطال . [ ب َطْ طا ] (ع ص ) رجل بطال ؛ مرد ناچیز و معطل و بیکار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ناچیز. (آنندراج ).بیکار. (غیاث ). نابکار. (مهذب الاسماء). مرد بیکار. (مؤید الفضلاء). باطل کار. بیکاره . کاهل : پس ز حق امر آید از اقلیم نورکه بگوئیدش که ا...
-
واژههای مشابه
-
حسن خطیب بطال
لغتنامه دهخدا
حسن خطیب بطال . [ ح َ س َن ِ خ َ ب ِ ب َطْ طا ] (اِخ ) رجوع به حسن قیصری شود.
-
جستوجو در متن
-
بطالون
لغتنامه دهخدا
بطالون . [ ب َطْ طا ] (ع اِ) ج ِبطال در حالت رفع. رجوع به بطال و قفطی ص 183 شود.
-
بطالی
لغتنامه دهخدا
بطالی . [ ب َطْ طا] (ع ص نسبی ) منسوبست به بطال . رجوع به بطال شود.
-
بطالین
لغتنامه دهخدا
بطالین . [ ب َطْ طا ] (ع اِ) ج ِ بطال در حالت نصب و جر. رجوع به بطال و قفطی ص 183 شود.
-
بطالی
لغتنامه دهخدا
بطالی . [ ب َطْ طا ] (ع ص نسبی ) منسوب به بطال که نام جد ابوعبداﷲ محمد... بطال بهانی بطالی بود. (سمعانی ). و رجوع به اللباب شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بطال ، علی بن خلف بن عبدالملک بن بطال بکری قرطبی مالکی ، مشهور به ابن لجام و ابن بطال ، و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قرطبی (ابن خلف بن عبدالملک ...) شود.