کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بط
/bat[t]/
معنی
۱. (زیستشناسی) = مرغابی
۲. ظرف شرابی که به شکل مرغابی ساخته میشد؛ صراحی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مرغابی
۲. شرابدان، صراحی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بط
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرغابی ۲. شرابدان، صراحی
-
بط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بطّ] [قدیمی] bat[t] ۱. (زیستشناسی) = مرغابی۲. ظرف شرابی که به شکل مرغابی ساخته میشد؛ صراحی.
-
بط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بطء] [قدیمی] bot' درنگ؛ آهستگی؛ کندی.
-
بط
فرهنگ فارسی معین
(بَ طّ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - مرغابی . 2 - صراحی شراب .
-
بط
لغتنامه دهخدا
بط. [ ب َ ] (ع اِ) علامت اختصاری بجای باطل نویسند. (ناظم الاطباء). رمز باطل است . (یادداشت مؤلف ).
-
بط
لغتنامه دهخدا
بط. [ ب َ / ب َطط ] (اِ) بت . در عربی مرغابی را گویند. (برهان ). مرغابی . (ناظم الاطباء). جانور معروف و این معرب است . (غیاث ) (آنندراج ). جانوری است مشهور. (مؤید الفضلاء). نوعی از مرغابی . بطة، یکی ، یستوی فیه المذکر و المؤنث و لیست الهاء للتانیث ...
-
بط
لغتنامه دهخدا
بط. [ ب َطط ] (اِخ ) دهی است در راه دقوقا. (منتهی الارب ). دهی است در راه دقوق . (ناظم الاطباء).
-
بط
لغتنامه دهخدا
بط. [ ب َطط ] (ع مص ) شکافتن ریش و جراحت . (زوزنی ). کفانیدن ریش را. (منتهی الارب ). نشتر زدن قرحه را. شکافتن جراحت . (مؤید الفضلاء). شکافتن جراحت و همیان و مانند آن . (از اقرب الموارد) . || شکافتن همیان . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
بط ء
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (مص ل .) درنگ کردن ، آهستگی کردن .
-
خون بط
لغتنامه دهخدا
خون بط. [ ن ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون جام . کنایه از شراب . (از انجمن آرای ناصری ). شراب لعلی . (از آنندراج ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
بت
واژگان مترادف و متضاد
۱. الهه، شمسه، صنم، طاغوت، فغ، هیکل ۲. محبوب، معشوق
-
بت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bot ۱. مجسمهای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش میکنند؛ صنم؛ بَغ؛ فَغ.۲. [مجاز] مطلوب؛ مقصود.۳. [مجاز] معشوق: ◻︎ هر کجا جلوه کند آن بت چالاک آنجا / خواهم از شوق کنم جامهٴ جان چاک آنجا (جامی: ۴۰).
-
بت
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) 1 - تندیسی ساخته شده از سنگ ، چوب ، فلز یا هر چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که به جای خدا مورد پرستش قرار بگیرد. معبود. 2 - معشوق .