کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بز
لغتنامه دهخدا
بز. [ ب َزز ] (ع اِ) جامه . (غیاث اللغات از لطائف ). جامه ٔ ریسمانی . (برهان ). جامه یا متاع خانه از جامه مانند سلاح . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (منتهی الارب ). جامه و سلاح . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). بتازی بمعنی قماش و لباس آمده ، و بزاز از آ...
-
بز
لغتنامه دهخدا
بز. [ ب ِ ] (اِ) زنبور.(برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). چون بَوز بفتح زنبور سیاه است ، شاید این بز مخفف آن باشد پس بفتح باید نه بکسر. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : شاید اگر درحرم سگ ندهد آب دست زیبد اگر در ارم بز نبود میوه چین .خاقانی (از آنندراج ...
-
بز
لغتنامه دهخدا
بز. [ ب ُ ] (اِ) گوسفند اعم از آنکه دنبکی باشدیا غیردنبکی ، و آنرا به عربی تیس گویند. (آنندراج ).قسمی از گوسپند بی دنبه که دارای شاخهای راست بدون اعوجاج است و نر و ماده میباشد. (ناظم الاطباء). گوسفند شاخ و ریش دار بی دنبه . (یادداشت دهخدا). پستانداری...
-
بز
لغتنامه دهخدا
بز. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز است ، ساکنین آن از طایفه ٔ هفت لنگ بختیاری می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).
-
بز
لغتنامه دهخدا
بز. [ ب ُزز ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن عبداﷲ نیشابوری محدث . معرب بز فارسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بذ
لغتنامه دهخدا
بذ. [ ب َ ] (پسوند) بَد. رجوع به بد شود .
-
بذ
لغتنامه دهخدا
بذ. [ ب َذذ ] (اِخ ) شهری مابین اران و آذربایجان . (از منتهی الارب ). بابک خرم دین بزمان معتصم از اینجا خروج کرد. (از مراصد الاطلاع از یادداشت مؤلف ).
-
بذ
لغتنامه دهخدا
بذ. [ ب َذذ ] (ع اِ) غلبه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (از معجم متن اللغة). || خرمای پراکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (از ذیل اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || مانند و همتا. (منتهی الارب ) ...
-
بذ
لغتنامه دهخدا
بذ. [ ب َذذ ] (ع مص ) غلبه کردن و پیشی گرفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چیره و فائق شدن . (از اقرب الموارد).
-
بز
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: boz طاری: boz طامه ای: bez طرقی: bez کشه ای: boz نطنزی: boz
-
بُز
لهجه و گویش بختیاری
boz بُز.
-
بُز
لهجه و گویش تهرانی
ابله،هالو
-
جستوجو در متن
-
بضوض
لغتنامه دهخدا
بضوض . [ ب ُ ] (ع مص ) بَض ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بض در تمام معانی شود.
-
بضیض
لغتنامه دهخدا
بضیض .[ ب َ ] (ع مص ) بَض ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به بض در تمام معانی مصدری شود.
-
ابوالضحاک
لغتنامه دهخدا
ابوالضحاک .[ اَ بُض ْ ض َح ْ حا ] (اِخ ) فیروز دیلمی . صحابیست .