کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بضرورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بضرورت
لغتنامه دهخدا
بضرورت . [ ب ِ ض َ رَ] (ق مرکب ) لابد. بناچار : بضرورت بتوان دانست که از آندو تن کدام کس را طاعت باید داشت . (تاریخ بیهقی ). اکنون بضرورت بتوان دانست که هرکس که این درجه یافت بر وی واجب گشت که تن خود را زیر سیاست خویش دارد. (تاریخ بیهقی ). اگر کسی از...
-
جستوجو در متن
-
سمناک
لغتنامه دهخدا
سمناک . [ س َ ] (اِ) سماحت و آن بذل کردن بضرورت باشد، یعنی برو واجب شود بسببی از اسباب . (برهان ) (آنندراج ). سماحت و بذل بضرورت و لزوم . (ناظم الاطباء).
-
اوی
لغتنامه دهخدا
اوی . [ اَ وا ] (ع اِ) شغال . صاحب نصاب این لفظ را بضرورت نظم مخفف ابن آوی آورده است . (غیاث اللغات ).
-
لاعلاج
لغتنامه دهخدا
لاعلاج . [ ع ِ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + علاج ) بی درمان . || ناچار. ناچاره . لابد. ناگزیر. بی چاره . بدون چاره . بضرورت . بالضّرورة. چاره ناپذیر.
-
استری
لغتنامه دهخدا
استری . [ اَ ت َ ] (حامص ) چموشی .- استری کردن ؛ چموشی کردن . توسنی کردن . بدقلقی کردن : آید هر آنکه با تو کند استری بفعل در هاون هوان بضرورت چو استرنگ .سوزنی .
-
کبیده کردن
لغتنامه دهخدا
کبیده کردن . [ ک َ دَ / دِ ک َ دَ ](مص مرکب ) بلغور کردن . اجشاش . (یادداشت مؤلف ): جش ؛کبیده کردن گندم . عثلب الطعام ؛ در خاکستر بریان کرد گندم را یا بضرورت کبیده کرد آن را. (منتهی الارب ).
-
کاهلی کردن
لغتنامه دهخدا
کاهلی کردن . [ هَِ ک َ دَ] (مص مرکب ) تن آسانی کردن . تنبلی کردن : ایزد پیام داد ترا: کاهلی مکن در کار، اگر تمام شنودستی آن پیام . ناصرخسرو.کاهلی کردند تا مرا بضرورت باز باید گشت . (تاریخ بیهقی ).
-
ساتیدا
لغتنامه دهخدا
ساتیدا. (اِخ ) نام کوهی است . در قول یزیدبن مفرغ :فدیرُ سُوَی فساتیدا فبصری فحلوان المخافة فالجبال .و اصل آن ساتیدما است و بضرورت میم را حذف کرده است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان یاقوت ).
-
دردکننده
لغتنامه دهخدا
دردکننده . [ دَ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) دردکن . دردآورنده . مورث رنج و الم . دردآور. آزاردهنده : بضرورت برسانید وقتی که سلطان در خشم بود از اخبار دردکننده که برسیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 609).
-
زره تشت
لغتنامه دهخدا
زره تشت . [ زَ رَ ت ُ ] (اِخ ) زردشت را گویند که پیشوای آتش پرستان باشد. (برهان ). یکی از نامهای زردشت . (از ناظم الاطباء). نام زراتشت است . (جهانگیری ). بضرورت در شعر با «راء» مشدد آید : یکی تازه کن قصه ٔ زره تشت بنظم دری و بخط درشت . زراتشت بهرام (...
-
شاهسفرغم
لغتنامه دهخدا
شاهسفرغم . [ هَِ ف َ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی شاه سپرغم و شاه اسپرغم است . گاه بضرورت شعری به فتح راء و سکون غین به تلفظ آید : تا دهد باغ و راغ را هر سال به ربیع و خریف زینت حورزلف شاهِسْفَرَغْم و روی سمن چشم بادام و دیده ٔ انگور. مسعودسعد.و رجوع به ...
-
مجروح شدن
لغتنامه دهخدا
مجروح شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خسته شدن . جراحت دیدن . زخم برداشتن . زخمی شدن : خوارزمشاه مجروح شده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356). دست تعدی دراز کرده میسر نشد بضرورت تنی چند را فروکوفت مردان غلبه کردند و بی محابا بزدند و مجروح شد. (گلستان )...
-
معما نهادن
لغتنامه دهخدا
معما نهادن . [ م ُ ع َم ْ ما ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رمزهائی را معین کردن تا بضرورت در نامه ها و پیغامها از آنها استفاده شودمکتوم ماندن مقصود را : به کرانه ٔ شهر به باغی فرود آمد و من آنجا رفتم و با وی معما نهادم و بدرود کردم و بازگشتم . (تاریخ بیه...
-
اضطراراً
لغتنامه دهخدا
اضطراراً. [ اِ طِ رَن ْ ] (ع ق ) بطور احتیاج . (ناظم الاطباء). مضطراً. ناچاره . اِلجاءً. ناگزیر. || بطور پریشانی و مسکنت . (ناظم الاطباء). || بطور اجباری . (ناظم الاطباء). به اجبار. اجباراً. بوجوب . بضرورت . || از جهت تعدی و زبردستی . (ناظم الاطباء)....