کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بصیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بصیع
لغتنامه دهخدا
بصیع. [ ب َ ] (ع اِ) خوی روان شده از آدمی و جز آن . ج ، بُصع (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
بسیا
لغتنامه دهخدا
بسیا. [ ب َ ] (اِ) شراب انگور راگویند بلغت زند و پازند. (برهان ) (از هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بلغت زند شراب انگور و خمر. (ناظم الاطباء). هزوارش ، بسی یا پهلوی باتک ، باده «یونکر103« »یوستی بندهش 880» (از حاشیه برهان چ معین ).
-
جستوجو در متن
-
بصع
لغتنامه دهخدا
بصع. [ ب ُ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بصیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به بصیع شود.