کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بصرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خط بصره
لغتنامه دهخدا
خط بصره . [ خ َطْ طِ ب َ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط سوم است از جمله هفت خط جام جمشید. (از برهان قاطع) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
بثرة
لغتنامه دهخدا
بثرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) یکی بَثر. آبله ٔ ریزه که بر اندام برآید. بُثره . (ناظم الاطباء). رجوع به بَثر شود.
-
بثرة
لغتنامه دهخدا
بثرة. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) یکی بثر. آبله ٔ کوچک . (غیاث اللغات ). آبله ریزه که بر اندام برآید. (ناظم الاطباء). دمیدگی . جوش . بثور. بثر. آبله گونه . دانه ٔ خرد که بر عضو برآید. سوزه . هرچه برجهد از اندام مردم . خردک . آماس خرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ||...
-
بسرة
لغتنامه دهخدا
بسرة. [ ب َ رَ ] (اِخ ) از آبهای بنی عُقیل در نجد. (از معجم البلدان ). و رجوع به ص 179 همین کتاب شود.
-
بسرة
لغتنامه دهخدا
بسرة.[ ب ِ رِ ] (ترکی ، اِ) از این سو. (مؤید الفضلاء).
-
بَصُرْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
ديدم
-
بَصُرَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
ديد (مؤنث)
-
جستوجو در متن
-
بصری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بصرَة) [عربی: بصریّ] basri ۱. از مردم بصره.۲. تهیهشده در بصره: رطب بصری.
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بصره . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). منسوب به بصره و مردم بصره . اهل بصره . ج ، بصریون . (ناظم الاطباء).
-
Basra
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بصره
-
نباج
لغتنامه دهخدا
نباج . [ ن ِ ] (اِخ ) موضعی است در طریق بصره به مکه . (از معجم البلدان ). و آن قریه ای است از بادیه ٔ بصره در نیمه راه بصره به مکه . (از الانساب سمعانی ).
-
بصار
لغتنامه دهخدا
بصار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَصْرَه یا بَصِرَه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به بصرة شود.
-
ناجیة
لغتنامه دهخدا
ناجیة. (اِخ ) محله ای است در بصره . (ازمعجم البلدان ). موضعی است در بصره . (منتهی الارب ).
-
رعناء
لغتنامه دهخدا
رعناء. [ رَ ] (اِخ ) لقب شهر بصره . (یادداشت مؤلف ). نام بصره . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نام بصرة، سمیت به تشبیهاً برعن الجبل . (منتهی الارب ).