کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشکستن
/beškastan/
معنی
= شکستن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشکستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] beškastan = شکستن
-
بشکستن
لغتنامه دهخدا
بشکستن . [ ب ِ ک َ ت َ ] (مص ) شکستن و خاموش کردن . (ناظم الاطباء). مغلوب کردن . غالب شدن . شکست دادن . کسر.رجوع به شکستن و شعوری ج 1 ورق 207 شود : اجزاء پیاله ای که درهم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست . خیام .کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و...
-
واژههای مشابه
-
کبک بشکستن
لغتنامه دهخدا
کبک بشکستن . [ ک َ ب ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پی گم کردن است . (انجمن آرای ناصری ) : ترا این کبک بشکستن چه سود است که باز عشق کبکت را ربوده ست . نظامی (از انجمن آرای ناصری ).رجوع به کبک شکستن شود.
-
جستوجو در متن
-
دفض
لغتنامه دهخدا
دفض . [ دَ ] (ع مص ) پاره کردن و بشکستن . (از منتهی الارب ).
-
فضع
لغتنامه دهخدا
فضع. [ ف َ ] (ع مص ) بشکستن چوب را. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد نیست .
-
دمق
لغتنامه دهخدا
دمق . [ دَ م َ ] (ع مص ) بشکستن . (از المصادر زوزنی ). دندان شکستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ضعضعة
لغتنامه دهخدا
ضعضعة. [ ض َ ض َ ع َ ] (ع مص ) ویران کردن تا بزمین و خراب کردن . (تاج المصادر). بشکستن بنا را تا بزمین و پست و خراب کردن . (منتهی الارب ).
-
چناخ
لغتنامه دهخدا
چناخ . [ چ َ ] (اِ) جناغ . (ناظم الاطباء). استخوان سینه ٔ مرغ که گاه دو دوست با هم بشکستن آن شرطبندی کنند و این عمل را جناغ شکستن گویند. و رجوع به جناغ شود.
-
طرفشة
لغتنامه دهخدا
طرفشة. [ طَ ف َ ش َ ] (ع مص ) به آب رفتن . || تاریک شدن و سست گردیدن چشم : طرفشت عینه . || نگریستن و بشکستن نگاه را: طرفش فلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
کبک شکستن
لغتنامه دهخدا
کبک شکستن . [ ک َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پی گم کردن . (آنندراج ). || راز نهفتن . (شرفنامه چ وحید ص 232) : شکسته دل آمد به میدان فرازولی کبک بشکست با جره باز. نظامی .رجوع به کبک بشکستن شود.
-
طرفسة
لغتنامه دهخدا
طرفسة. [ طَ ف َ س َ] (ع مص ) تیز نگریستن . || بشکستن نگاه را. || پوشیدن جامه های بسیار. || تاریک گردیدن شب : طرفس اللیل . || تیره گشتن آبخور: طرفس المورد. || بسیار شدن آیندگان بر آبخور: طرفس الماء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
انفیاق
لغتنامه دهخدا
انفیاق . [ اِ ] (ع مص ) لاغر گردیدن شتر و مردن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شکسته شدن سوفار تیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سوفار تیر شکسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سوفال تیر بشکستن . (مصادر زو...
-
شج
لغتنامه دهخدا
شج . [ ش َج ج ] (ع مص ) سر کسی شکستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قوت شراب به آب بشکستن . (تاج المصادر بیهقی ). آمیختن شراب رابه آب . (از منتهی الارب ). || شکافتن کشتی دریا را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || طی کردن بیابان را. (...