کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشولیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشولیده
/be(e,o)šulide/
معنی
۱. آشفته؛ پریشان.
۲. درهم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشولیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] be(e,o)šulide ۱. آشفته؛ پریشان.۲. درهم.
-
بشولیده
فرهنگ فارسی معین
(بِ دِ) (ص مف .) 1 - بر هم زده . 2 - آشفته ، پریشان . 3 - کارآزموده . 4 - دانا.
-
بشولیده
لغتنامه دهخدا
بشولیده . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پشولیده . بشوریده . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی ). برهمزده وبشوریده باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). شوریده و پریشان . (مؤید الفضلاء). برهمزده و پریشان . (سروری ). مشوش . پریشان . شوریده . مضطرب : الس...
-
واژههای مشابه
-
بشولیده شدن
لغتنامه دهخدا
بشولیده شدن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تَشَوﱡش . (زوزنی ).
-
بشولیده کردن
لغتنامه دهخدا
بشولیده کردن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ / دِ ک َدَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن . برهم زدن : بنالم از غم این روزگار و این آکفت که هرچه بد سبب شادی و نشاط برفت .سپید شد سر و اقبال و سال روی بتافت زمانه حال بشولیده کرد و بخت بخفت .(از تاریخ بیهق ).
-
جستوجو در متن
-
پشولیده
لغتنامه دهخدا
پشولیده . [ پ ِ دَ / دِ ] (ن مف ) بشولیده . پریشان .ژولیده . پراکنده . (برهان قاطع). متفرق : دل درویش سراسیمه به است طره ٔ دوست پشولیده خوش است . شرف شفروه (از فرهنگ جهانگیری ).و نیز رجوع به بشولیده شود.
-
کالیو کردن
لغتنامه دهخدا
کالیو کردن . [ وْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرگشته و گیج کردن : و بخاری از وی سر دماغ شود که مردم را کالیو کند تا اندیشه بشولیده شود. (کیمیای سعادت ).
-
بسولیده
لغتنامه دهخدا
بسولیده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف ) بسوریده . بشولیده . پشولیده . نفرین کرده . (رشیدی ) (سروری : بسوریده ).
-
پراشیده
لغتنامه دهخدا
پراشیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پریشان شده . (برهان ) (شعوری ). پراکنده گشته . (شعوری ). پراکنده . پریشان . ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده . پشولیده . پاچیده . پاشیده . پرت و پلا. ترت و پرت . پریش . پریشیده . پخش . متفرق . ریخته پاشیده : مجلس پراشی...
-
بشولش
لغتنامه دهخدا
بشولش . [ ب َ /ب ِ / ب ُ ل ِ ] (اِمص ) برهمزدگی و پریشانی . (از برهان ) (سروری ). بشولش مصدر آن است بشولیدن و بشولیده یعنی برهم زده و پریشان کرده و پریشان شده . (انجمن آرا) (آنندراج ). پریشانی و غمناک و المناک است . (شعوری ج 1 ورق 170). تشویش و پریشا...
-
ظریف
لغتنامه دهخدا
ظریف . [ ظَ ] (ع ص ) سبکروح . (مهذب الاسماء). خوش طبع. || تیزدل . (مهذب الاسماء). زیرک . کیّس . (منتهی الارب ). دانا : دست بر هم زند طبیب ظریف چون خرف بیند اوفتاده حریف . سعدی (گلستان ).|| خوشروی . زیبا. || بلیغ. || چابک . مزلّم . خوش لباس . خوش جامه...
-
ژولیده
لغتنامه دهخدا
ژولیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) درهم رفته . درهم شده . آمیخته . به دست مالیده . پریشان . و این معنی را بیشتر در زلف و کاکل استعمال کنند. (برهان ). خلاف خوارکرده (در موی ). گوریده . آشفته . بهم شوریده . کالیده : جغبوت ؛سخت ژولیده (در موی ). هدمل ؛ ب...
-
آگفت
لغتنامه دهخدا
آگفت . [ گ َ / گ ِ / گ ُ ] (اِ) آسیب . صدمه . آزار. آفت . رنج . بلا. عاهت . مصیبت . فتنه . فساد : چون صبح برافکند ردای زربفت بنشست بصد حیله و برخاست بتفت گفتم که مرو جز این نگفتم که برفت دیدم که دمید صبح و آمد آگفت (کذا). ابوالفرج رونی .دین ورز ای رو...