کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشولیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشولیدن
/ba(e,o)šulidan/
معنی
۱. پریشان شدن؛ آشفته شدن.
۲. (مصدر متعدی) پریشان کردن؛ آشفته کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پشولیدن، پژولیدن› [قدیمی] ba(e,o)šulidan ۱. پریشان شدن؛ آشفته شدن.۲. (مصدر متعدی) پریشان کردن؛ آشفته کردن.
-
بشولیدن
فرهنگ فارسی معین
(بِ دَ) (مص م .) 1 - حرکت دادن . 2 - کارسازی .
-
بشولیدن
لغتنامه دهخدا
بشولیدن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ ] (مص ) بشوریدن . پشولیدن . دیدن و دانستن . (برهان ) (فرهنگ خطی ) (صحاح الفرس ) (سروری ). دیدن و نگریستن . (ناظم الاطباء). دیدن . (فرهنگ نظام ) : کار بشولی که خرد کیش شداز سر تدبیر و خرد پیش شد. ابوشکور(از فرهنگ نظام ) ...
-
جستوجو در متن
-
پشولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] pa(e,o)šulidan = بشولیدن
-
بشولیدنی
لغتنامه دهخدا
بشولیدنی . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ] (ص لیاقت ) درخور بشولیدن . رجوع به بشولیدن شود.
-
پشولیدن
لغتنامه دهخدا
پشولیدن . [ پ ِ دَ ] (مص ) رجوع به بشولیدن شود.
-
بسولیدن
لغتنامه دهخدا
بسولیدن . [ ب ُ دَ ] (مص ) بسوریدن . بشولیدن . پشولیدن . نفرین کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از سروری ). رجوع به بسوریدن ، بشولیدن ، پشولیدن و بسور شود.
-
بشول
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بشولیدن) [قدیمی] ba(e,o)šul ۱. = بشولیدن۲. بشولنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ کاربشولی که خِرَد کیش شد / از سر تدبیر و خِرَد بیش شد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
-
فژولیدن
لغتنامه دهخدا
فژولیدن . [ ف ِ دَ ] (مص ) پژمرده کردن . || پژمرده شدن . || پریشان گردیدن و درهم شدن . (برهان ). رجوع به بشولیدن و پژولیدن شود.
-
مبشول
لغتنامه دهخدا
مبشول . [ م َ ] (فعل نهی ) منع از برهمزدگی و پریشانی باشد، یعنی برهمزده مشو و کسی را نیز برهمزده و پریشان مکن . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || منع از دیدن و دانستن و کارگذاری کردن هم هست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نهی از مصدر«بش...
-
بشولش
لغتنامه دهخدا
بشولش . [ ب َ /ب ِ / ب ُ ل ِ ] (اِمص ) برهمزدگی و پریشانی . (از برهان ) (سروری ). بشولش مصدر آن است بشولیدن و بشولیده یعنی برهم زده و پریشان کرده و پریشان شده . (انجمن آرا) (آنندراج ). پریشانی و غمناک و المناک است . (شعوری ج 1 ورق 170). تشویش و پریشا...
-
مبشل
لغتنامه دهخدا
مبشل . [ م َ ش َ ] (فعل نهی ) منع از درآویختن و آویختن و پیچیدن و خوابیدن باشدیعنی درمیاویز و میاویز و مپیچ و مخواب . (برهان ) (آنندراج ). نهی از مصدر «بشلیدن » = بشولیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمه ٔ فعل یعنی میاویز و درمیاویز و مپیچ و مخواب . (...
-
بشولنده
لغتنامه دهخدا
بشولنده . [ ب َ / ب ِ / ب ُ ل َ دَ / دِ ] (نف ) گزارنده ٔ کارها و کارساز. || حرکت دهنده و جنباننده . || چست و چالاک و ماهر. || باهوش . هوشمند. || عالم و دانا و بینا. || پریشان کننده و پاشنده . || متحیر. رجوع به بشول ، بشولاندن ، بشولانیدن ، بشولش ، ب...
-
شولیدن
لغتنامه دهخدا
شولیدن . [ دَ ] (مص ) (از: شول + َیدن ، پسوند مصدری ) ژولیدن . بشولیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). متحیر و درمانده نشستن . (فرهنگ خطی ) (رشیدی ). درهم شدن و پریشان خاطر نشستن و درمانده گردیدن . (برهان ) (آنندراج ). پریشان شدن . (جهانگیری ). || درهم شد...