کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشوریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشوریده
لغتنامه دهخدا
بشوریده . [ ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) پشولیده . شوریده . پریشان گشته و جذبه یافته . (از انجمن آرا). منقلب . پریشان . مضطرب . شوریده حالت : شد یک دو مه که بنده بشوریده حالت است زین اختر مشعبد و ایام چاپلوس . شهاب الدین محمدبن هما (از لباب الالباب ).و رجوع...
-
جستوجو در متن
-
آشفته بخت
لغتنامه دهخدا
آشفته بخت . [ ش ُ ت َ / ت ِب َ ] (ص مرکب ) شقی . بدبخت . بشوریده بخت : بدو گفت کای ترک آشفته بخت بگرداد از تو همه تاج و تخت .فردوسی .
-
ناداب
لغتنامه دهخدا
ناداب . (اِخ ) پادشاه اسرائیل که از 915 تا 909 ق . م . سلطنت کرد. مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: پسر یربعام و جانشین وی که مدت دو سال به گناهکاری سلطنت کرد تا وقتی که بعشا در حشبون بر وی بشوریده او را ازلباس هستی عاری ساخت . (از قاموس کتاب مقدس ص 865).
-
سر پیچیدن
لغتنامه دهخدا
سر پیچیدن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سرکشی و نافرمانی کردن . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ). سرکشی کردن . (رشیدی ) : همان کن که پرسد ز تو کردگارنپیچی سر از شرم روز شمار. فردوسی .و گر سر بپیچم ز گفتار اوی هراسان شود دل ز آزار اوی . فردوسی .ببست...
-
بشوریدن
لغتنامه دهخدا
بشوریدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) شوریدن . پشوریدن . نفرین و دعای بد کردن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء). رجوع به پشوریدن شود. || شوریدن و در غضب شدن که به عربی هیجان خوانند. (از برهان ). برانگیختن و در غضب شد...
-
بشولیده
لغتنامه دهخدا
بشولیده . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پشولیده . بشوریده . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی ). برهمزده وبشوریده باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). شوریده و پریشان . (مؤید الفضلاء). برهمزده و پریشان . (سروری ). مشوش . پریشان . شوریده . مضطرب : الس...
-
حالت
لغتنامه دهخدا
حالت . [ ل َ ] (ع اِ)گشت ِ هر چیزی . حال . || کیفیت آدمی و آنچه آدمی بر آنست . طریقة. (منتهی الارب ). وضع. شأن . (المنجد). حال : کلة. حیبة. حوبة. حسة. حاذة. (منتهی الارب ). ج ، حال ، حالات : تبّة؛ حالت سخت . (منتهی الارب ) : از آن شرح کردن نباید که ...
-
پریشان
لغتنامه دهخدا
پریشان . [ پ َ ] (نف ، ق ) در حال پریشانی . در حال پریشیدن . || پریش . پریشیده . پراشیده . پراکنده . متفرق . منتشر. متشتت . متخلخل . متقسم .صعصع: قردحمة؛ رای پریشان . فکر پریشان : باد بیرون کن ز سر تا جمع گردی بهرآنک خاک را جز باد نتواند پریشان داشتن...
-
ضبط
لغتنامه دهخدا
ضبط. [ ض َ ] (ع مص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در لغت بمعنی قطع است . ودر اصطلاح رساندن سخن بگوش شنونده است کما هو حقه ، یعنی بهمان نحو که سخن را از دیگری فراگرفته . سپس درک سخن باشد بقسمی که در موقع رساندن بغیر معنی آن بر شنونده روشن و هویدا ب...
-
اختیارالدین
لغتنامه دهخدا
اختیارالدین . [ اِ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن روزبه الشیبانی . ازامرا و ملوک جبال بوده است . صاحب لباب الالباب در باب وی گوید: «خداوندزاده اختیارالدین روزبه الشیبانی ، از افراد ملوک جبال و امجاد شاهان صاحب اقبال بود، توسن بیان رام طبیعت منقاداو و در گرد...
-
شوریدن
لغتنامه دهخدا
شوریدن . [ دَ ] (مص ) برهم زدن و درآمیختن چیزی یا چیزهایی به یکدیگربا آلتی یا با دست یا به یک انگشت . بیامیختن با کفچه و انگشت و مانند آن . (یادداشت مؤلف ) : وز سرانگشت نگارینش گوئی که مگرغالیه دارد شوریده با شوره ٔ سیم . معروفی . سه درم سنگ تخم خرف...
-
گونه
لغتنامه دهخدا
گونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) عارض و رخساره که به عربی خد گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). مجازاً رخسار و چهره را گویند. (انجمن آرا). هریک از برجستگی دو جانب روی آدمی . (یادداشت مؤلف ). دو طرف صورت . لپ ...
-
ب
لغتنامه دهخدا
ب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه ، لاقه . (المزهر ص 160). قلقله و هوائیست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ). و در حساب جُ...