کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشنیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشنیدن
لغتنامه دهخدا
بشنیدن . [ ب ِ ش ِدَ / ب ِ دَ ] (مص ) شنیدن . استماع کردن : تهمتن چو بشنید گفتار دیوبرآورد چون شیر جنگی غریو. فردوسی .رجوع به شنیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
بشندن
لغتنامه دهخدا
بشندن . [ ب ِ ن َ دَ ] (مص ) بشنیدن . شنیدن : گریزان ببالا چرا برشدی چو آوازشیر ژیان بشندی . فردوسی .شکسته شدش لشکری کامدی چو آواز این داستان بشندی . فردوسی .و رجوع به بشنیدن و شنیدن شود.
-
بشنودن
لغتنامه دهخدا
بشنودن . [ ب ِ ش ِ دَ / ب ِ دَ ] (مص ) شنیدن . بشنیدن . شنودن : ز اختر بد و نیک بشنوده بودجهان را چپ و راست پیموده بود. فردوسی .شیر سخن دمنه بشنود. (کلیله و دمنه ). و رجوع به بشنیدن ، شنیدن و شنودن شود.
-
صعق
لغتنامه دهخدا
صعق . [ ص َ ع ِ ] (ع ص ) آنکه بشنیدن آواز سخت بیهوش گردیده باشد. || منتظر و متوقع صاعقه از شدت هول . || مرد سخت آواز. (منتهی الارب ).
-
حدس
لغتنامه دهخدا
حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) لغتی است در عدس و آن نام قومی است بزمان سلیمان نبی که بر استران درشتی کردندی و استران بشنیدن ذکر آنان گریختندی ، تا آنجا که کلمه ٔ حدس ، زجر گردید استران را. (منتهی الارب ).
-
ناشنوائی
لغتنامه دهخدا
ناشنوائی . [ ش ِ ن َ ] (حامص مرکب ) کری . (ناظم الاطباء). کر بودن . شنوا نبودن . || بی میلی به شنیدن . (ناظم الاطباء). مایل بشنیدن نبودن . نپذیرفتن . قبول نکردن . اطاعت نکردن .
-
شندن
لغتنامه دهخدا
شندن . [ ش ِ ن ُ دَ ] (مص ) بشندن . شنیدن . بشنیدن . مخفف شنودن : گریزان به بالا چرا برشدی چو آواز شیر ژیان بشندی . فردوسی .از آن پس همه رای با او زدی سخن هرچه گفتی پدر بشندی . فردوسی .شکسته شدی لشکرش کآمدی چو آواز این داستان بشندی .فردوسی .
-
شنویدن
لغتنامه دهخدا
شنویدن . [ ش َ / ش ِ ن َ دَ ] (مص ) شنودن . (فرهنگ فارسی معین ). شنیدن . (آنندراج ). استماع کردن . نیوشیدن . بشنیدن . (یادداشت مؤلف ) : چو رودابه این از پدر بشنویددلش گشت پرخون رخش شنبلید. فردوسی .چو یزدان پرستنده او را بدیدچنان ناله ٔ زار او بشنوید...
-
انگلیون
لغتنامه دهخدا
انگلیون . [ اَ گ َ ] (اِ) جامه ٔ هفت رنگ . (غیاث اللغات ). جامه ٔ هفت رنگ . دیبای هفت رنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ). چون مسیحیان شرقی انجیل را در قماش ابریشمین و ملون می پیچیده اند از اینرو آن را نیز انگلیون گفته اند. (فرهنگ فارسی معین ):پشم است و می ...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) حفده . محمدبن اسعدبن محمدبن الحسین بن القاسم العطاری الطوسی الأصل معروف به حفده و ملقب به عمدةالدین فقیه شافعی نیشابوری . او فقیهی فاضل و واعظی فصیح و اصولی بود، به مرو نزد علی بن ابی بکر محمدبن منصور سمعانی والد حافظ مشه...
-
اصغاء
لغتنامه دهخدا
اصغاء. [ اِ ] (ع مص ) اصغاءبه حدیث کسی ؛ استماع آن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). گوش داشتن بسخن کسی . (منتهی الارب ). گوش فراداشتن . (از کنز) (غیاث ) (آنندراج ). گوش دادن . (زوزنی ).گوش نهادن . (از مدار). گوش فرادادن . (تاج المصادر بیهقی ). شنودن...
-
اثینه
لغتنامه دهخدا
اثینه . [ اَ ن َ ] (اِخ ) صورتی از نام آطن ، کرسی یونان . مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل اتینا آرد: اتینا (شهر منرفا)و بزرگترین شهرهای اتیکاست در یونان و بر خلیج سالونیک واقع و مسافتش از قرنتش 46 میل و از ساحل بقدر پنج میل است و بر دشتی وسیع واقع است که ا...
-
اعراب
لغتنامه دهخدا
اعراب . [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واضح و روشن گردانیدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آشکارا و روشن ساختن . (از اقرب الموارد). || اصلاح کردن . || پیدا گفتن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نیکو ساخت...
-
جناس
لغتنامه دهخدا
جناس . [ ج ِ ] (ع مص ) هم جنس بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) همجنسی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح بدیع) آوردن دو یا چند کلمه که لفظاً یکی ومعناً مختلف باشند و آن دارای انواعی است . جناس نزداهل بدیع از محسنات لفظیه بشمار رود و آن...