کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشلیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشلیدن
/bašalidan/
معنی
۱. بههم چسبیدن.
۲. در آویختن به چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پشلیدن› [قدیمی] bašalidan ۱. بههم چسبیدن.۲. در آویختن به چیزی.
-
بشلیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ شَ دَ) (مص م .) درآویختن ، بر هم چسبیدن .
-
بشلیدن
لغتنامه دهخدا
بشلیدن . [ ب َ / ب ِ ش َ دَ ] (مص ) نشلیدن . پشلیدن . چسبیدن . (از برهان ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). بشلی و بشلیدن . دوسانیدن و برچسبانیدن باشد. (سروری ). برهم چسبیدن . (ناظم الاطباء).بردوسیدن بود. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ خطی اسدی ...
-
جستوجو در متن
-
پشلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] pašalidan = بشلیدن
-
بشل
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بشلیدن) [قدیمی] bašal ۱. = بشلیدن۲. (صفت) بهیکدیگرچسبیده.۳. (صفت) درهمآویخته.
-
مبشول
لغتنامه دهخدا
مبشول . [ م َ ] (فعل نهی ) منع از برهمزدگی و پریشانی باشد، یعنی برهمزده مشو و کسی را نیز برهمزده و پریشان مکن . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || منع از دیدن و دانستن و کارگذاری کردن هم هست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نهی از مصدر«بش...
-
پشل
لغتنامه دهخدا
پشل . [ پ َ ش َ / پ ِ ش ِ ] (اِ) دو چیز را گویند که بر یکدیگر زنند تا آواز کند و بعضی گویند دو چیز است که با یکدیگر بگیرند و بکوبند و به این معنی بجای حرف اول نون هم گفته اند. (برهان قاطع). رجوع به بشلیدن شود.
-
درنشلیدن
لغتنامه دهخدا
درنشلیدن . [ دَ ن َ دَ ] (مص مرکب منفی ) (از: در+ نَ + شلیدن ) چنگ درنزدن . درنیاویختن : آتش بی شک به جانْت درنشلدچون تو به چیز حرام درنشلی . ناصرخسرو.رجوع به نشلیدن و بشلیدن شود.
-
پشلیدن
لغتنامه دهخدا
پشلیدن . [ پ َ ش َ دَ ] (مص ) چسبیدن . دوسیدن . لصق . التصاق . لزق . التزاق : که بی داور این داوری نگسلدو بر بی گناه ایچ بد نپشلد. ابوشکور.و رجوع به بشلیدن شود.
-
بشل
لغتنامه دهخدا
بشل . [ ب َ ش َ / ب ِ ش ِ ](ص ) از مصدر بشلیدن . پشل . نشل . گرفت و گیر باشد، یعنی دو چیز که برهم چسبند و درهم آویزند. (برهان ). دو چیز بیکدیگر ملصق شده و در هم آویخته . (ناظم الاطباء). دو چیز که برهم گیرند. (سروری ). گرفت و گیر است که دو تن برهم چسب...
-
مبشل
لغتنامه دهخدا
مبشل . [ م َ ش َ ] (فعل نهی ) منع از درآویختن و آویختن و پیچیدن و خوابیدن باشدیعنی درمیاویز و میاویز و مپیچ و مخواب . (برهان ) (آنندراج ). نهی از مصدر «بشلیدن » = بشولیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمه ٔ فعل یعنی میاویز و درمیاویز و مپیچ و مخواب . (...
-
دوسیدن
لغتنامه دهخدا
دوسیدن . [ سی دَ ] (مص ) چسبیدن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). دبق . لصق . لزق . چسبیدن چیزی به چیزی . (فرهنگ جهانگیری ) (یادداشت مؤلف ). چسبیدن . (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار). بشلیدن . (صحاح الفرس ). پیوستن . (ناظم الاطباء). عسق . (...
-
چفسیدن
لغتنامه دهخدا
چفسیدن . [ چ َ دَ ](مص ) بمعنی چسبیدن است خواه چیزی را بچیزی بچسبانند و خواه بدست محکم بگیرند. (برهان ). بمعنی چسبیدن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ). چسپیدن و ملصق شدن و پیوستن . (ناظم الاطباء). مبدل چسپیدن است . (فرهنگ نظام ). چپسیدن ...
-
چسپیدن
لغتنامه دهخدا
چسپیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) اتصال یافتن جسمی باشد بجسمی دیگر که انفصال آن مشکل بود. (برهان ) (آنندراج ). اتصال یافتن و متصل شدن . (ناظم الاطباء). وصل شدن چیزی به چیزی . (فرهنگ نظام ). چفسیدن . چپسیدن . بشلیدن . دوسیدن . ملصق شدن . التصاق . التساق . الت...