کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشل
/bašal/
معنی
۱. = بشلیدن
۲. (صفت) بهیکدیگرچسبیده.
۳. (صفت) درهمآویخته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
coalition
-
جستوجوی دقیق
-
بشل
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بشلیدن) [قدیمی] bašal ۱. = بشلیدن۲. (صفت) بهیکدیگرچسبیده.۳. (صفت) درهمآویخته.
-
بشل
فرهنگ فارسی معین
(بِ شَ) ( اِ.) 1 - درهم آمیخته ، به هم چسبیده . 2 - درهم آمیختگی .
-
بشل
لغتنامه دهخدا
بشل . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) از دهات سرحدی مازندران و جزو ساری باشد.رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو چ قاهره 1342 هَ . ق . ص 122 و ترجمه ٔ فارسی آن ص 163 شود.
-
بشل
لغتنامه دهخدا
بشل . [ ب َ ش َ / ب ِ ش ِ ](ص ) از مصدر بشلیدن . پشل . نشل . گرفت و گیر باشد، یعنی دو چیز که برهم چسبند و درهم آویزند. (برهان ). دو چیز بیکدیگر ملصق شده و در هم آویخته . (ناظم الاطباء). دو چیز که برهم گیرند. (سروری ). گرفت و گیر است که دو تن برهم چسب...
-
بشل
لغتنامه دهخدا
بشل . [ ب ِ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیرگاه بخش سوادکوه شهرستان شاهی . سکنه ٔ آن 600 تن . آب آن از رودخانه ٔ توجی . محصول آنجا برنج ، غلات ، نیشکر، لبنیات ، عسل . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی آن پارچه ٔ پشمین است . (از فرهنگ جغرافیایی ای...
-
بشل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bešal طاری: bekol طامه ای: bošal طرقی: ârššal / ârkol کشه ای: bešal نطنزی: âršal / ârkol
-
واژههای مشابه
-
بَشَلَ
لهجه و گویش گنابادی
bashala در گویش گنابادی یعنی داس
-
واژههای همآوا
-
بَشَلَ
لهجه و گویش گنابادی
bashala در گویش گنابادی یعنی داس
-
جستوجو در متن
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) مؤدّب . بیت ذیل از این شاعر در لغت نامه ٔ اسدی آمده است :شرم بیک سو نه ای عاشقاخیز و بدان گیسو اندر بشل .
-
شیرگاه
لغتنامه دهخدا
شیرگاه . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش سوادکوه شهرستان شاهی .این دهستان در جنوب شاهی و طول دره ٔ تالار واقع است و راه آهن شمال از وسط آن می گذرد. مرکز دهستان قصبه ٔ شیرگاه است و شماره ٔ دیه های آن 20 است و مهمترین آنها عبارتند از: برنجستانک ، کلیج ...
-
بشلیدن
لغتنامه دهخدا
بشلیدن . [ ب َ / ب ِ ش َ دَ ] (مص ) نشلیدن . پشلیدن . چسبیدن . (از برهان ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). بشلی و بشلیدن . دوسانیدن و برچسبانیدن باشد. (سروری ). برهم چسبیدن . (ناظم الاطباء).بردوسیدن بود. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ خطی اسدی ...
-
شرم
لغتنامه دهخدا
شرم . [ ش َ ] (اِ) خجالت و انفعال . (ناظم الاطباء). انفعال . حیا. خجلت . آزرم . عیب . عار. خجل . استحیا. و آن حیرت و وحشتی است که در آدمی پیدا شود از آگاه شدن دیگری بر عیب یا نقص او. (یادداشت مؤلف ). به معنی حیاست و نفی آن به لفظ بی ، و ستیزه خوی از...