کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن . از شاعران عرب و از قبیله ٔ خزرج و درزمره ٔ انصاربود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 331 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبدالملک کندی . وی از کسانی بود که مردم انبار خط عربی را بوسیله ٔ وی آموختند. رجوع به المصاحف ص 4 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن مروان از امرای بنی امیه بود. منصور عباسی وی رابا ابن هبیره در واسط بکشت . (از اعلام زرکلی ج 1).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمنذر زبیر اوسی انصاری ، مکنی به ابوکنانه ، صحابی است و پس از قتل عثمان درگذشت . رجوع به تاریخ گزیده ج 1 چ 1328 هَ . ق . لندن ص 218 و البیان والتبیین ج 1 ص 172 و الاستیعاب شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عرفطةبن الخشخاش الجهنی . او را بشیر نیز گویند و این نام بیشتر متداول است . ولی ابن منده بشر را اصح دانسته است . (از الاصابة ج 1 ص 158). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و الاستیعاب شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عصمة. لیثی طبرانی از وی حدیثی نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 158 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عطیه . ابن حبان نام وی را آورده و گفته است باسناد خبر او اعتمادی نیست . رجوع به الاصابة ج 1 ص 158 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عقربه ٔ جهنی ، ابوالیمان . او و پدرش را صحبتی بود.وی را بشیر نیز نوشته اند ولی ابن السکن بنقل از بخاری بشر را صحیح تر دانسته است . (از الاصابة ج 1 ص 159). و رجوع به الاستیعاب شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن علی وی جانشین حامد معاصر ابن الفرات بود. رجوع به تجارب الامم ج 2 ص 127 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمرو ریاحی . وی از کسانی بود که در جنگ طخفه ، حسان بن منذر را اسیر کرد. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 88 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن حنش عبدی جارود. رجوع به بشربن جارود و اعلام زرکلی ج 1 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن حنش عبدی . بزرگ عبدالقیس (بطنی از بنی اسد) و از اشراف جاهلیت بود و اسلام را درک کرد و بدان گروید و تا زمان رده بزیست و بر عهد خویش پایدار بود. و حکم بن ابی العاص علی او را بجنگ (جنگ سهرک ) گسیل کرد و در عقبه طین (جایگاه...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن محصن انصاری وی مشهور به کنیه ٔ خویش (بوعمره ) است و در نام او اختلاف باشد. رجوع به الاصابة ج 1 ص 159 و قسمت کنی و البیان والتبیین ج 1 ص 281 و عقدالفرید ج 7 ص 260 و عیون الاخبار ج 2 ص 63 س 1 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عیاض قشیری وی از امرای اندلس بود. رجوع به الحلل السندسیة ص 299 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن غالب مکنی به ابومالک محدث است و حدیث منکر از زهری روایت کند. رجوع به عیون الاخبارج 1 ص 314 س 5 و الکنی تألیف دولابی ج 2 ص 103 شود.