کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن جعفر سعدی . یکی از والیان شجاع و حاکم نصربن سیار در مرورود بود و چون خازن بن حزیمه از طرف بنی عباس به مرو حمله کرد، جنگید تا بسال 129 هَ . ق . (747 م .) کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 1).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث یکی از صحابه و از قبیله ٔ قریش و در زمره ٔ کسانی بود که به حبشه هجرت کردند و او پس از وقعه ٔ بدر به حجاز بازگشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث بن سریعبن بجادبن ... عبس عبسی . ابن شاهین او را یاد کرده و گوید: یکی از نه تن است که بر پیغمبر (ص ) وارد شده اند و پیغمبر فرمود یکی بر خود بیفزایید تا عشره ٔ کامل شوید پس طلحه را به میان خود درآوردند و پیغمبر (ص ) برای ای...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث بن عمروبن حارثةبن هیثم بن ظفر انصاری اوسی ظفری . وی همان بشربن ابیرق است . ابن عبدالبر گوید: او ودو برادرش مبشر و بشیر در جنگ احد حضور داشتند. و بشیر منافق بود و صحابه را هجو میکرد و سپس مرتد شد ولی از بشر و مبشر سخنی درب...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس بن عدی بن سعیدبن سهم قرشی سهمی . وی و برادرانش حرث ومعمر از مهاجران حبشه بودند... و برخی گفته اند نام وی سهم بن حارث است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 156 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حزن . و بقولی عبدةبن حزن . در صحبت وی اختلاف است . رجوع به عبدةبن حزن و الاصابة ج 1 ص 156 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حسین اصفهانی هلالی مکنی به ابومحمد تابعی است . وی اززبیربن عدی و عبدالرحمن روایت کرد و یحیی بن ابی بکر کرمانی از وی روایت دارد او از مردم مدینه بود و پس از سال دویست درگذشت . (از اخبار اصفهان ج 1 ص 232).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حسین قاضی ابوسعید. از مشاهیر ائمه ٔ داودیه (ظاهریه ) است که در سال 369 هَ . ق . از جانب عضدالدوله دیلمی بسمت قاضی القضاة فارس و عراق و جمیع متصرفات دیگر پادشاه مزبور منصوب گردید و تا وفات عضدالدوله (372 هَ . ق .) در همان شغل ب...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حنش بن معلی یا بشربن عمر یا بشربن معلی . رجوع به بشربن معلی شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حنظلةالجعفی . اگر اسناد صحیح باشد گویا وی برادر سویدبن حنظله باشد. ابن قانع وی را یاد کرده و از طریق گروهی از روات از وی حدیث تخریج کرده است . (از الاصابة ج 1 ص 156).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن خاصیة. او کسی است که بگفته ٔ خواندمیر: وقاص غنائم جنگ فتح الفتوح را خمس جدا کرده بر نهصد شتر همراه وی بمدینه نزد عمر فرستاد. رجوع به حبیب السیر چ 1333 هَ . ش . خیام ج 1 ص 483 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعه . رجوع به بشربن ابی رهم جهمی و الاصابة ج 1 ص 187 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةالخثعمی . رجوع به بشربن ربیعةبن عمر بشر غنوی شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عمروبن منارة...بن انمارخثعمی . وی در قادسیه شرکت کرد و هم اوست که گوید:انخت بباب القادسیة ناقتی و سعدبن وقاص علی امیر.و در قسم اول الاصابة، بنام بشر خثعمی ذکر شده و برخی او را بنام بشر غنوی یاد کرده اند. رجوع به الاصاب...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ردیح یا ذریح بن حارث بن ربیعةبن غنم بن عابد ثعلبی . مرزبانی گوید: او را حتات هم خوانده اند. (از الاصابة ج 1 ص 178). و رجوع به تجارب الامم ج 2 ص 157 چ عکسی لیدن 1913م . شود.