کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشتری
لغتنامه دهخدا
بشتری . [ ب َ ت َ را] (اِخ ) شهری است در افریقیه . (از معجم البلدان ).
-
بشتری
لغتنامه دهخدا
بشتری . [ ب ُ ت َ ] (ص نسبی ) شخصی را گویند که علت شرا داشته باشد و آن نوعی از ورم و آماس و دمیدگی و جوششی باشد که در بدن واعضای آدمی بهم رسد. (برهان ) (از مؤید الفضلاء) (آنندراج ). منسوب به بشتر یعنی کسی که مبتلا به بشتر شده باشد. (ناظم الاطباء). و...
-
جستوجو در متن
-
بشترم
لغتنامه دهخدا
بشترم . [ ب ُ ت َ رَ / ب ُ ت ُ رُ ] (اِ) بشتر. جوشش و دمیدگی باشد با خارش که در اعضای آدمی بهم رسد و بشره آدمی را سرخ سازد و آن را به عربی شرا گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). دمیدگی اندام . (از مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ) ((ز انجمن آرا: بشتر...
-
بشتر
لغتنامه دهخدا
بشتر. [ ب ُ ت َ ] (اِ) بشترم . ورم و آماس و دمیدگی و جوش باشد که بر بدن و اندام آدمی برآید و آن را به عربی شرا گویند. (برهان ). دمیدگی اندام . (شرفنامه ٔ منیری ). جوششی که بواسطه ٔ فساد خون و غلبه ٔ صفرا بر اندام برآید و بشره را سرخ سازد و خارش کند و...