کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشتر
/boštar/
معنی
= بشترم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (طب قدیم) boštar = بشترم
-
بشتر
لغتنامه دهخدا
بشتر. [ ] (اِخ ) نام شهر یا دیهی مابین هرات و سیستان . رجوع به نزهةالقلوب مقاله سوم چ 1331 ق . لیدن ص 178 شود.
-
بشتر
لغتنامه دهخدا
بشتر. [ ب َ ت َ ] (اِخ ) تشتر . نام میکائیل است . گویند که رسانیدن روزی خلق حواله بدوست . (برهان ). نام میکائیل که حواله ٔ ارزاق و امطار به اوست . (رشیدی ). نام میکائیل است که رسانیدن باران و روزی خلق محول به اوست . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام میکائی...
-
بشتر
لغتنامه دهخدا
بشتر. [ ب َ ت َ] (اِخ ) نام فرشته ای است موکل باران و نباتات . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). ظاهراً با ماده ٔپیشین یکی باشد که مصحف تشتر است . || ابررا نیز گویند که به عربی سحاب خوانند. (برهان ) (از سروری ) (از ناظم الاطباء) (ابوحفص سغد...
-
بشتر
لغتنامه دهخدا
بشتر. [ ب ُ ت َ ] (اِ) بشترم . ورم و آماس و دمیدگی و جوش باشد که بر بدن و اندام آدمی برآید و آن را به عربی شرا گویند. (برهان ). دمیدگی اندام . (شرفنامه ٔ منیری ). جوششی که بواسطه ٔ فساد خون و غلبه ٔ صفرا بر اندام برآید و بشره را سرخ سازد و خارش کند و...
-
جستوجو در متن
-
بشتری
لغتنامه دهخدا
بشتری . [ ب ُ ت َ ] (ص نسبی ) شخصی را گویند که علت شرا داشته باشد و آن نوعی از ورم و آماس و دمیدگی و جوششی باشد که در بدن واعضای آدمی بهم رسد. (برهان ) (از مؤید الفضلاء) (آنندراج ). منسوب به بشتر یعنی کسی که مبتلا به بشتر شده باشد. (ناظم الاطباء). و...
-
بشترم
فرهنگ فارسی معین
(بُ تُ یا تِ رَ) ( اِ.) = بشتر: جوش های ریز و متورم که روی پوست بدن ظاهر شود و خارش بسیار دارد.
-
قینان
لغتنامه دهخدا
قینان . [ ق َ ] (ع اِ) جای قید از دست و پای ستور یا خاص است بشتر. (منتهی الارب ).
-
بشترم
لغتنامه دهخدا
بشترم . [ ب ُ ت َ رَ / ب ُ ت ُ رُ ] (اِ) بشتر. جوشش و دمیدگی باشد با خارش که در اعضای آدمی بهم رسد و بشره آدمی را سرخ سازد و آن را به عربی شرا گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). دمیدگی اندام . (از مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ) ((ز انجمن آرا: بشتر...
-
بنات القراقر
لغتنامه دهخدا
بنات القراقر. [ ب َ تُل ْ ق َ ق ِ ] (ع اِ مرکب ) شتران نجیبی که بشتر فحل نجیبی بنام قراقر منسوب هستند. (از المرصع).
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سعید.سعیدتر. نیک بخت تر. و منه الحدیث : اسعدالناس بشفاعتی من قال لا اله الا اﷲ خالصاً. مؤنث : سُعْدی ̍. || (ص ) نیک بخت . سعید. || (اِ) کفتگی بند دست ستور. شقاق . || علتی است مانند گر که بشتر عارض شود و از آن...
-
خرش
لغتنامه دهخدا
خرش . [ خ َ ] (ع مص ) خراشیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). مرحوم دهخدا این مصدر را تعریب مصدر خراشیدن فارسی دانسته اند. || کسب برای عیال خود کردن و طلب رزق نمودن .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج ال...
-
میکائیل
لغتنامه دهخدا
میکائیل . (اِخ ) میکال . نام فرشته ٔ روزی . (از منتهی الارب ، ماده ٔ م ک ل ). فرشته ای که روزی مخلوق را می رساند و به فارسی بشتر و تشتر نیز گویند. (ناظم الاطباء). فرشته ٔ روزی . (دهار). میکائین . (منتهی الارب ). فرشته ٔ روزیها. نام یکی از چهار ملک مق...
-
تیر
لغتنامه دهخدا
تیر. (اِخ ) نام فرشته ای است که بر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی که در روز تیرماه تیر واقع شود به او تعلق دارد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). به این معنی در اوستا «تیشتریه » ، در پهل...