کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشبیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشبیون
لغتنامه دهخدا
بشبیون . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (ص ) بشیون . فربه باشد که نقیض لاغر است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج )... فربه وسمین . (ناظم الاطباء). فربه . (سروری ) (شعوری ج 1 ورق 186). فربه باشد، بشیون بحذف بای ثانی نیز آمده است . (از رشیدی ). چاق . فربی .
-
جستوجو در متن
-
پرواره
لغتنامه دهخدا
پرواره . [ پ َرْ رَ / رِ ] (ص ) پرورش یافته شده .بشبیون . فربه . مسمن . (برهان ). || (اِ) فرواره . برواره . غرفه . (نصاب الصبیان ) (دهار). مشربه . علّیة. || حیوان بپروار بسته : چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پروردنیست از شفقت مگر پرواره ٔ او لاغر است...
-
پرواری
لغتنامه دهخدا
پرواری . [ پ َرْ ] (ص نسبی ) فربه . فربی . فربه کرده . پروری . بشبیون . مُسمَّن (گوسفند و مانند آن ). اَکُولَه . علوفه . علیفه : شهره مرغی بشهربند قفس قفس آبنوس لیل و نهارطیرانت چو دور فکرت من بر ازین نه مقرنس دوّارعهدنامه ٔ وفات زیر پر است گنج نامه ...
-
پروار
لغتنامه دهخدا
پروار. [ پ َرْ ] (ص ) فربه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). سَمین . بشبیون : تو کت این گاوهای پروارندلاغران را مکش که بیکارند. اوحدی .مرغ گوید به شبان تو گذارنده ٔ خلق ز تو کرده ست ز تن قسمت پروار مرا (کذا).منطقی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || ...