کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشامة
لغتنامه دهخدا
بشامة. [ ب َش ْ شا م َ ] (اِخ ) ابن حَزن نَهشَلی . از شعرای حماسه سرای عرب ، و اشعارش در کتب ادب ثبت است . رجوع به بیان والتبیین ج 3 و شرح الحماسة خطیب تبریزی چ بولاق ج 1 ص 207 و جهانگشای جوینی چ 1334 هَ . ق . ج 2 حاشیه ص 262 شود.
-
بشامة
لغتنامه دهخدا
بشامة. [ ب َش ْ شا م َ ] (اِخ ) ابن عذیر. شاعر بوده است . (منتهی الارب ). نام شاعر. (از ناظم الاطباء).
-
بشامة
لغتنامه دهخدا
بشامة. [ ب َش ْ شا م َ ] (ع اِ) واحد بشام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درخت مسواک . (مهذب الاسماء). کحل السودان . (منتهی الارب ). و رجوع به بشام شود.
-
جستوجو در متن
-
صفیة
لغتنامه دهخدا
صفیة. [ ص َ فی ی َ ] (اِخ ) دختر بشامه . وی یکی از صحابیات و خواهر اعوربن بشامه است . پیغمبر(ص ) می خواست وی را بزنی بگیرد. (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به امتاع الاسماع ص 439 شود.
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ َ ] (اِخ ) نام پدر بشامه ٔ شاعر از بنی غیظبن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان است . (تاج العروس ).
-
اعور عنبری
لغتنامه دهخدا
اعور عنبری . [ اَع ْ وَ رِ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) اعوربن بشامة. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 435 شود.
-
بشام
لغتنامه دهخدا
بشام . [ ب َ / ب ِش ْ شا ] (ع اِ) بشامه درختی است خوشبوی که آن را ذُهل نیز نامند. (منتهی الارب ). درختی خوش بو که از چوب آن مسواک سازند و برگش موی را سیاه کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت بادیه است . (نزهةالقلوب ). درخت مسواک . (مهذب الاسماء). کح...
-
مسواک
لغتنامه دهخدا
مسواک . [ م ِس ْ ] (ع اِ) چوب دندان مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چوبی است از درخت اراک که بدان دندان را مالش دهند. (از اقرب الموارد). سواک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار). خَمط. چوب درخت مسواک .چوب اراکة. درخت مسواک . اِسحَل . بشامة...
-
التفات
لغتنامه دهخدا
التفات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وانگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بازپس نگریستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). برگشته نگریستن . (منتهی الارب ). بگوشه ٔ چشم نگریستن . (غیاث اللغات ). پروای کسی کردن : سلطان را التفات نظری افتاد نوشتکین را دید د...
-
کحل
لغتنامه دهخدا
کحل . [ ک ُ ] (ع اِ) مال بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مال بسیار. یقال : لفلان کحل و لفلان سواد؛ ای مال کثیر. (اقرب الموارد). || سنگ سرمه . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) : هر چه از جنس زمین بود چون کحل و زرنیخ و گچ ... تیمم بر آن روا بی...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن اسد محاسبی مکنی به ابی عبداﷲ یکی از بزرگان متصوفه و پیشوای طریقت محاسبیان از صوفیه است صاحب کشف المحجوب در بیان احوال این فرقه از اهل طریقت گوید: «تولی محاسبیان به ابی عبداﷲ الحارث بن الاسد المحاسبی است رض عنه . و وی به اتفاق...