کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشارت آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بشارت آباد
لغتنامه دهخدا
بشارت آباد. [ ب ِ رَ ] (اِخ )ده جزء دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم سکنه ٔ آن 120 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، پنبه ، انگور، بادام ، قیسی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
واژههای مشابه
-
بشارت دادن
واژگان مترادف و متضاد
خبر خوشدادن، مژده دادن
-
بشارت دادن
فرهنگ واژههای سره
مژده دادن
-
بشارت زلزل
لغتنامه دهخدا
بشارت زلزل . [ ب ِ رَ ت ِ زَ زَ] (اِخ ) پزشک محقق لبنانی سوری است فارغ التحصیل دانشگاه آمریکایی بیروت ، وی بر کتاب دعوةالاطباء ابن بطلان ذیلی نگاشته و آن را «تکملةالحدیث فی الطب القدیم والحدیث » نامیده و چاپ و منتشر کرده است و چند جزوه درحیوان شناسی ...
-
بشارت نصراﷲ حاتم
لغتنامه دهخدا
بشارت نصراﷲ حاتم . [ ب ِ رَ ت ُ ن َ رُل ْ لا ه ِ ت َ ] (اِخ ) یکی از نویسندگان ترک در لبنان بود. او راست : السفینةالدائرة بالامثال السائرة. که در آن ده هزار مثل گرد آورده و تقدیم استاندار عثمانی بیروت نعوم پاشا، کرده است . چ بیروت بدون تاریخ . (از مع...
-
بشارت درباره مسیح
دیکشنری فارسی به عربی
انجيل
-
بشارت بدین مسیح دادن
دیکشنری فارسی به عربی
نصر
-
نوید و بشارت
فرهنگ گنجواژه
مژده.
-
جستوجو در متن
-
قازان بیگ
لغتنامه دهخدا
قازان بیگ . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لطف آباد بخش لطف آباد شهرستان دره گز در 36هزارگزی جنوب لطف آباد و سر راه مالرو عمومی بشارت واقع است . موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل است . 220 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه .محصول آن غلات و پنبه و تریا...
-
بهشت
لغتنامه دهخدا
بهشت . [ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا «وهیشته » از ریشه ٔ «وهو» صفت تفضیلی است برای موصوف محذوف که «انگهو» (خوب ) و «ایشت » (علامت تفضیل ) یعنی خوشتر، نیکوتر و آن (جهان هستی ) باشد و جمعاً یعنی جهان بهتر، عالم نیکوتر، ضد دژنگهو = دوزخ پهلوی و «وهیشت » فرد...
-
بلد
لغتنامه دهخدا
بلد. [ ب َ ل َ ] (ع اِ) جای باش حیوان ، عامر باشد یا غامر. (منتهی الارب ). هر موضعی از زمین ، عامر و آباد باشد یا غیر عامر، خالی از سکنه باشد یا مسکون ، و واحد آن بلدة است . (از دهار). هر موضعی از زمین ، عامر باشد یا خالی . (از اقرب الموارد). || زمین...
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه . حاکم ترسایان . (مهذب الاسماء). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که در هر شهری بوده است . (مفاتیح ) (محمودبن عمر). خطیب و واعظ نصاری که انجیل بخواند و عالم د...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...