کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بشارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بشارت
/bešārat/
معنی
مژده؛ خبر خوش؛ خبر مسرتآور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خبرخوش، مژدگانی، مژده، نوید ≠ انذار
برابر فارسی
نوید
دیکشنری
annunciation
-
جستوجوی دقیق
-
بشارت
فرهنگ نامها
(تلفظ: bešārat) (عربی) خبر خوش ، مژده ، مژده دادن ، مژده آوردن؛ (در ادبیات عرفانی) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است .
-
بشارت
واژگان مترادف و متضاد
خبرخوش، مژدگانی، مژده، نوید ≠ انذار
-
بشارت
فرهنگ واژههای سره
نوید
-
بشارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِشارة] bešārat مژده؛ خبر خوش؛ خبر مسرتآور.
-
بشارت
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) خبر خوش دادن ، نوید دادن . 2 - ( اِ.) مژده ، خبر خوش . 3 - نکویی ، جمال .
-
بشارت
لغتنامه دهخدا
بشارت . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) شیخ محمدعلی بن بشارت آل موجی نجفی ، او راست : ریحانةالنحو و نشوةالسلاقة و شرح نهج البلاغه . رجوع به الذریعه ج 9 ص 138 شود.
-
بشارت
لغتنامه دهخدا
بشارت . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) نام خادم سلطان مسعود بنقل بیهقی : کلیدها بدست خادمی است که ویرا بشارت گویند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 117، چ فیاض ص 122).
-
بشارت
لغتنامه دهخدا
بشارت . [ ب ِ رَ ] (اِخ )دهی از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز. سکنه 140 تن . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بشارت
لغتنامه دهخدا
بشارت . [ ب ِ رَ ] (ع اِمص ) بشارة. بشاره مأخوذ از تازی . مژدگانی . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء). مژدگانی و خبر خوش . (ناظم الاطباء). مژده و با لفظ نمودن و دادن و زدن مستعمل است . (از آنندراج ). مژده دادن . (مؤید الفضلاء). خبر خوش . (غیاث...
-
واژههای مشابه
-
بشارت دادن
واژگان مترادف و متضاد
خبر خوشدادن، مژده دادن
-
بشارت دادن
فرهنگ واژههای سره
مژده دادن
-
بشارت آباد
لغتنامه دهخدا
بشارت آباد. [ ب ِ رَ ] (اِخ )ده جزء دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم سکنه ٔ آن 120 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، پنبه ، انگور، بادام ، قیسی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
بشارت زلزل
لغتنامه دهخدا
بشارت زلزل . [ ب ِ رَ ت ِ زَ زَ] (اِخ ) پزشک محقق لبنانی سوری است فارغ التحصیل دانشگاه آمریکایی بیروت ، وی بر کتاب دعوةالاطباء ابن بطلان ذیلی نگاشته و آن را «تکملةالحدیث فی الطب القدیم والحدیث » نامیده و چاپ و منتشر کرده است و چند جزوه درحیوان شناسی ...
-
بشارت نصراﷲ حاتم
لغتنامه دهخدا
بشارت نصراﷲ حاتم . [ ب ِ رَ ت ُ ن َ رُل ْ لا ه ِ ت َ ] (اِخ ) یکی از نویسندگان ترک در لبنان بود. او راست : السفینةالدائرة بالامثال السائرة. که در آن ده هزار مثل گرد آورده و تقدیم استاندار عثمانی بیروت نعوم پاشا، کرده است . چ بیروت بدون تاریخ . (از مع...