کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بس بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بس کردن
لغتنامه دهخدا
بس کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و بازماندن . (ناظم الاطباء: بس ) بازماندن . متوقف شدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازایستادن . || کم کردن . (آنندراج ) . || فروگذاشتن . ترک گفتن . رها کردن واگذاشتن و ترک کردن . (ناظم الاطباء). رها ساختن . || قط...
-
بس گرفتن
لغتنامه دهخدا
بس گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بازماندن و بس کردن . (آنندراج ) : مگو کام دل خود را ز حیرت کس نمیگیردچه میگویی ترا دیدم زبانم بس نمیگیرد. وحید (از آنندراج ).
-
بس ء
لغتنامه دهخدا
بس ء. [ ب َ ءْ ] (ع مص ) بس ء بچیزی ؛ انس گرفتن بدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوگر شدن . (ناظم الاطباء). بسوء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). انس گرفتن و آرام گرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || تمرین کردن هر چیزی . (ا...
-
بس بر
لغتنامه دهخدا
بس بر. [ ب َ ب َ ] (اِ) در تداول عوام چوبی پهن افقی که بر سربیل و زیر دسته گذارند تا بیل زن پای بر آن نهد و فشار پای را بر فشار دو دست در فروبردن بیل به زمین مزید کند. (یادداشت مؤلف ).
-
بس جسته
لغتنامه دهخدا
بس جسته . [ ب َ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بمعنی محبوب و معشوق است و آن را بس خواسته نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بمعنی مطلوب و تمنی نیز آمده است . این لغت از فرهنگ دساتیر نقل شده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مطلوب و معشوق . (ناظم الاط...
-
بس چاره
لغتنامه دهخدا
بس چاره . [ ب َ رَ ] (صفت مرکب ) بسیار چاره جو. چابک و جلد دریافتن چاره : جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشنددر آن زن بارگی بس چاره باشندهمیشه زن فریبی پیشه دارندز رعنایی همین اندیشه دارند.(ویس و رامین ).
-
بس خواسته
لغتنامه دهخدا
بس خواسته . [ ب َ خا ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مطلوب و معشوق باشد. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به فرهنگ دساتیر ص 236 و بس جسته شود.
-
بس شمرده
لغتنامه دهخدا
بس شمرده . [ ب َ ش ُ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مضروب (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ).
-
بس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اوقف
-
بس شماری
دیکشنری فارسی به عربی
ضرب
-
گردونۀ تک ـ بس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← گردونۀ تکنویس ـ بسخوان
-
very low-density lipoprotein, VLDL
لیپوپروتئین بسکمچگالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] نوعی لیپوپروتئین در خون که عموماً در کبد ساخته میشود و ذرات آن بین 30 تا 80 نانومتر است و تریگلیسریدها را از کبد و رودۀ کوچک به بافتهای چربی و ماهیچهای حمل میکند
-
polycrystalline material
مادۀ بسبلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← بسبلور
-
many-body theory 1
نظریۀ بسذرهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نظریهای برای محاسبۀ کمیتهای فیزیکی سامانهای متشکل از شمار زیادی ذره بیآنکه نیازی به شناخت رفتار تکتک ذرات باشد
-
polytene chromosome
فامتن بسرشته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] فــامتــنـی متـشـکل از فــامـینکهـای همساخت که حاصل همتاسازهای مکرر دِنا بدون تقسیم هستهای است