کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسیجیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بسیجیدن
/basijidan/
معنی
۱. آماده کردن؛ مهیا ساختن؛ سامان دادن.
۲. آماده کردن سازوسامان سفر.
۳. آهنگ کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آماده ساختن، بسیجی کردن، تدارک دیدن، تمهید کردن، ساماندادن، مهیا ساختن
۲. آهنگ کردن، اراده کردن، قصد کردن
دیکشنری
mobilize, prepare
-
جستوجوی دقیق
-
بسیجیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماده ساختن، بسیجی کردن، تدارک دیدن، تمهید کردن، ساماندادن، مهیا ساختن ۲. آهنگ کردن، اراده کردن، قصد کردن
-
بسیجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بسیچیدن، سیچیدن› [قدیمی] basijidan ۱. آماده کردن؛ مهیا ساختن؛ سامان دادن.۲. آماده کردن سازوسامان سفر.۳. آهنگ کردن.
-
بسیجیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) (مص م .) 1 - آماده شدن . 2 - قصد کردن . 3 - تدبیر کردن . 4 - سامان دادن .
-
بسیجیدن
لغتنامه دهخدا
بسیجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) بسیچیدن . پسیچیدن . کارها را آراسته و مهیاو آماده کردن . (برهان ). کارسازی کردن و استعداد نمودن . (برهان : بسیجد) (از ناظم الاطباء). ساختن کاری باشد. (لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). بسغدن . (صحاح الفرس ). تهیه و کارسازی کردن...
-
جستوجو در متن
-
تهیه
فرهنگ واژههای سره
آمایش، بسیجیدن
-
سیجیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) بسیجیدن
-
بسیجیدنی
لغتنامه دهخدا
بسیجیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) قابل بسیجیدن . درخور بسیجیدن : بپیچم سر از هرچه پیچیدنی بسیچم بکار بسیچیدنی .نظامی .
-
آمادهسازی
واژگان مترادف و متضاد
بسیجیدن، تجهیز، تعبیه، تمهید، مهیاسازی
-
سیچیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) نک بسیجیدن .
-
پسیجیدن
لغتنامه دهخدا
پسیجیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) رجوع به بسیجیدن شود.
-
پسیچیدن
لغتنامه دهخدا
پسیچیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) رجوع به بسیجیدن شود.
-
تجهیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. آراستن، آماده کردن، بسیجیدن، ۲. آمادهسازی، بسیج، تدارک، تهیهبینی، مجهزسازی
-
اعداد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) آماده کردن ، بسیجیدن . 2 - ( اِ.) بسیج .
-
تجهیز کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مجهز ساختن، بسیج کردن ۲. آراستن، ساختن ۳. آماده کردن، مهیا ساختن ۴. بسیج کردن، بسیجیدن