کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بسک
/bask/
معنی
= بَسَدک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bask = بَسَدک
-
بسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بسدک› (زیستشناسی) [قدیمی] basak = اکلیلالملک
-
بسک
فرهنگ فارسی معین
(بَ سَ) ( اِ.) اکلیل الملک ، گیاهی است با برگ های کوچک مانند شبدر و خوشه های گل زرد، گل هایش معطر است . دم کردة آن (هر 20 گرم در یک لیتر آب ) برای اسهال خونی و ورم روده نافع است .
-
بسک
فرهنگ فارسی معین
(بُ سُ) (اِ.) 1 - پنبة پیچیده و فتیله کرده جهت رشتن . 2 - موی مجعد؛ دم .
-
بسک
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) خمیازه .
-
بسک
لغتنامه دهخدا
بسک . [ ب َ ] (اِ) دسته ٔ گندم و جو دروکرده باشد. (برهان ) (سروری ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 216 شود. || گاورس . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). || خمیازه . (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندرا...
-
بسک
لغتنامه دهخدا
بسک . [ ب َ س س َ] (ع صوت ) ترکیبی از بس ، فارسی به معنی بسیار و کاف ضمیر عربی ، بس است ترا. بسیار است ترا : نک شبانگاه اجل نزدیک شدخَل ّ هذااللعب بسک لاتعد.(مثنوی چ نیکلسن دفتر 6، بیت 462) (از فرهنگ فارسی معین ).
-
بسک
لغتنامه دهخدا
بسک . [ ب َ س َ ] (اِ) دارویی است که به عربی اکلیل الملک خوانند. (برهان ). اکلیل الملک . (از سروری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). دارویی است که آن را بسه نیز گویند و بتازی اکلیل الملک خوانند. (جهانگیری ) : سازمت از بسک زغاره شبی برمت دوست وار جاره شبی . ...
-
بسک
لغتنامه دهخدا
بسک . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور سکنه ٔ آن 162تن . آب آن از قنات ومحصول آنجا غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بسک
لغتنامه دهخدا
بسک . [ ب ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار سکنه ٔ آن 244 تن . آب از قنات و محصول آنجا غلات ، پنبه و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بسک
لغتنامه دهخدا
بسک . [ ب ُ س ُ ] (اِ) فتیله ای که زنان بجهت رشتن پیچیده باشند. (برهان ). پنبه ٔ پیچیده و فتیله کرده جهت رشتن . (ناظم الاطباء). فتیله ای که زنان از پنبه پیچند برای رشتن . (سروری ). و رجوع به بسه شود. در کردی بیسک . موی مجعد. دم . بِشک . رجوع به بُشُک...
-
واژههای مشابه
-
بِسُک
لهجه و گویش تهرانی
خوب نگاه کن
-
واژههای همآوا
-
بِسُک
لهجه و گویش تهرانی
خوب نگاه کن