کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسم ا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اردم
لغتنامه دهخدا
اردم . [ اَ دَ ] (اِ) نام سوره های بزرگ است از کتاب زند و پازند. (برهان قاطع) (آنندراج ) : دانم که چو اندیشه کنی خوب شناسی پازند ز بسم اﷲ و الحمد ز اردم .سیف اسفرنگ .
-
فال طغرا
لغتنامه دهخدا
فال طغرا. [ ل ِ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فالی است بدین ترتیب که اگر با نیت طلب خیر قرآن را بگشایند و بر ابتدای صفحه ٔ قرآن مجید «بسم اﷲ» یا اسم حق تعالی درآید مبارک است . (از آنندراج ) (غیاث ).
-
احصاب
لغتنامه دهخدا
احصاب . [ اِ ] (ع مص ) سنگریزه انداختن : اَحصب الفرس ؛ سنگریزه انداخت اسب بِسُم در رفتن . (منتهی الارب ). || اعراض کردن . (منتهی الارب ). || فراخ سالی یافتن . (زوزنی ). || بابر شدن زمین . (زوزنی ).
-
باسم
لغتنامه دهخدا
باسم . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) خندان بی آنکه صدایی از دهان خارج شود. از مصدر بَسم . (اقرب الموارد). گشودن لبان بطوری که نموداری از خنده شود و آن کمترین صورت خنده و بهترین آن است . (از تاج العروس ). و قال الزجاج : التبسم اکثر ضحک الانبیاء. (تاج العروس ). خ...
-
جان پاک
لغتنامه دهخدا
جان پاک . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح خالص و ناآلوده . روان که بکثافات مادی نیالوده باشد : چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را بفانی و دائم را بزایل فروختن و جان پاک را فدای تن نجس داشتن . (کلیله و دمنه ). || روح القدس : بسم الاب و الابن و ...
-
سرلوح
لغتنامه دهخدا
سرلوح . [ س َ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) نقش و نگار که به ورق اول کتاب کنند. (غیاث ). نقش و نگار که از آب زر و اقسام الوان بجای بسم اﷲ بر عنوان کتاب کنند و تنها لوح نیز آمده . (آنندراج ). زینت که بر سر کتاب یا ابواب و فصول آن کنند از تذهیب و جز آن . (یاد...
-
سرعشر
لغتنامه دهخدا
سرعشر. [ س َ ع َ ] (اِ مرکب ) علامت و نشانی که در حاشیه ٔ قرآن مجید برای هر ده آیه گذارند. (ناظم الاطباء). نقش و نشانی است که در حاشیه ٔ قرآن بجهت هر ده آیت کنند. (آنندراج ) (برهان ). دایره ٔ خورد که از مطلا بر سر ده آیه نویسند. (رشیدی ) : سرعشر این ...
-
اعادت
لغتنامه دهخدا
اعادت . [ اِ دَ ] (ع مص ) اعاده . اعادة. رجوع به دو صورت مذکور شود. و با لفظ کردن و شدن مستعمل . (آنندراج ).رجوع به ترکیبات کلمه شود : سخن که از دهان برون رفت و تیر که از قبضه ٔ کمان گذر یافت و مرغ که از دام پرید اعادت آن صورت نبندد. (مرزبان نامه ).م...
-
مجری
لغتنامه دهخدا
مجری . [ م ُ را ] (ع ص ) اجراشده . انجام یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حکم شما را چه توان کرد که طوعاً او کرهاً واقع و مجری . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 456).- مجری شدن حکمی ؛ نافذ شدن آن . اجرا شدن آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| ...
-
بسمل
لغتنامه دهخدا
بسمل . [ ب ِ م ِ ] (ص ، اِ) معنی کشتن دارد. گویند: بسمل کن یعنی بکش . (فرهنگ اسدی ). || هر چیزی که آن راذبح کرده باشند یعنی سر بریده باشند و وجه تسمیه اش آن است که در وقت ذبح کردن بسم اﷲ میگویند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء). بمعن...
-
غلط افتادن
لغتنامه دهخدا
غلط افتادن . [ غ َ ل َ اُ دَ] (مص مرکب ) خطا روی دادن . نادرست شدن : به رویت خواهم الحمدی بخوانم غلط ترسم که در بسم اﷲ افتد. امیرخسرو (از آنندراج ).از همه من ترا پسندیدم این غلط وقت انتخاب افتاد. ملا نسبتی (از آنندراج ).- در غلط افتادن ؛ اشتباه کردن...
-
شبهت
لغتنامه دهخدا
شبهت . [ ش ُ هََ ] (ع اِمص ، اِ) به معنی شبهه و اشتباه است که در فارسی با تاء کشیده به کار رفته است : من مانده به یمگان درون از آنم کاندر دل من شبهت و ریا نیست . ناصرخسرو.بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بودبر سر زند مغان بسم رقم ساختن . خاقانی .دل گرسنه...
-
کلمة
لغتنامه دهخدا
کلمة. [ ک َ ل ِ م َ ] (ع اِ) یک سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن . لفظ. کلام . (ناظم الاطباء). کَلمَه . (اقرب الموارد). سخن . یک سخن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخن . گفتار. (ترجمان القرآن ص 82).- الکلمةالباقیة ؛ کلمه ٔ توحید. (منتهی الارب ) (...
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهنشاه . شاهانشاه . شاه شاهان . رجوع به شاهنشاه شود : بدین نامه من دست کردم درازبنام شهنشاه گردنفراز. فردوسی .یکی نامه بنوشت بهرام هوربنزد شهنشاه بهرام گور. فردوسی .شهنشاه بنشست بامهتران هر آنکس که بودند از ایران...
-
اصحاب اخدود
لغتنامه دهخدا
اصحاب اخدود. [ اَ ب ِ اُ ] (اِخ ) ابوالفتوح در تفسیر «قتل اصحاب الاخدود» (قرآن 4/85) آرد: عبداﷲ عباس گفت : هرکجا در قرآن قتل است بمعنی لعن باشد و اخدود شکاف باشد و جمعه اخادید و الخد الشق . (تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 1 ص 159). و درباره ٔ قصه ٔ اصحا...