کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بسمل هندی
لغتنامه دهخدا
بسمل هندی . [ ب ِ م ِ ل ِ هَِ ] (اِخ ) منشی امیرحسن خان بن منشی عاشق علیخان مغفور کاکوری از شعرای عهد نصیرالدین حیدرپادشاه و جامع صفات بیشمار و شاگرد رشید غلام مینا ساحر کاکوری بوده است و در نثر و نظم فارسی قویست . او راست :بدستم داده دستی داده در دس...
-
بسمل کردنی
لغتنامه دهخدا
بسمل کردنی . [ ب ِ م ِ ک َ دَ] (ص لیاقت مرکب ) ذبیحه . (دهار). کشتنی . سربریدنی .
-
بسمل کرده
لغتنامه دهخدا
بسمل کرده . [ ب ِ م ِ ک َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) ذبح کرده . سر بریده : دو زلفکانت بگیرم دل پر از غم خویش چو مرغ بسمل کرده ازو درآویزم .خفاف .
-
چراغ بسمل
لغتنامه دهخدا
چراغ بسمل . [ چ َ / چ ِ غ ِ ب ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از صفات چراغ ، چون مرده و کشته و خاموش و افسرده . (آنندراج ). رجوع به چراغ خاموش شود.
-
حسن بسمل
لغتنامه دهخدا
حسن بسمل . [ ح َ س َ ن ِ ب ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به بسمل شود.
-
نیم بسمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] nimbesmel ویژگی حیوانی که تازه ذبح شده و در حال جان دادن است.
-
بسمل دامغانی شیرازی
لغتنامه دهخدا
بسمل دامغانی شیرازی . [ ب ِ م ِ ل ِ ی ِ ] (اِخ ) حاج محمدتقی پسر حاج مؤمن دامغانی پدرش به تحصیل علم فقه پرداخت و مردی صالح بود و سه حج گزارد در بازگشت به شیراز فوت شد. حاج محمدتقی موطنش به شیراز بود و در آنجا به تحصیل پرداخت و زمانی با میرزاهادی معا...
-
بسمل گورکه پوری
لغتنامه دهخدا
بسمل گورکه پوری . [ ب ِ م ِ ل ِ ک َ ] (اِخ )خواجه عبدالعزیز گورکهپوری خلف رشید خواجه ابوالفتح خان جنون بود و مشق سخن از شیخ محمد افضل اﷲآبادی نمود. در تصوف و فقر مرتبه ای رفیع داشت و به اقطاع قلیل قناعت کرد پا ز گوشه ٔ وطن بیرون نگذاشت . او راست :گرف...
-
مرغ نیم بسمل
واژهنامه آزاد
مرغ نیم کشته .در وقت کشتن و ذبح حیوانات باید نام خدا را یاد کرد و نیم بسمل حیوانی است که هنوز نام خدا ( بسم الله ) را به تمامی در ذبح او بر زبان نیاورده اند ، یعنی هنوز کاملا کشته نشده است. چگونه پر زند در خون و در گل میان راه، مرغ نیم بسمل
-
جستوجو در متن
-
بسملی
لغتنامه دهخدا
بسملی . [ ب ِ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بسمل . رجوع به بسمل شود.
-
ذبح
واژگان مترادف و متضاد
بسمل، قربانی، کشتار، کشتن
-
سر بریدن
واژگان مترادف و متضاد
ذبح کردن، بسمل کردن، سر از تن جدا کردن
-
تذکیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذبح ۲. بسمل کردن، ذبح کردن، کشتن
-
ذبایح
فرهنگ فارسی معین
(ذَ یِ) [ ع . زبائح ] (اِ.) جِ ذبیحه ؛ سر بریده ها، بسمل کرده ها.
-
نیم جان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیمهجان› nimjān ۱. [مجاز] بیرمق.۲. (صفت) [قدیمی] = نیمبسمل