کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسلا متی کسی نوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسلا متی کسی نوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
نخب
-
جستوجو در متن
-
toast
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تست، نان تست، نان برشته، باده نوشی بسلامتی کسی، برشته کردن، بسلامتی کسی نوشیدن، سرخ شدن
-
toasts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توت ها، برشته کردن، بسلامتی کسی نوشیدن، سرخ شدن
-
toasted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تست شده، برشته کردن، بسلامتی کسی نوشیدن، سرخ شدن
-
hobnob
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هابنوب، نوش، بسلامتی کسی نوشیدن، صحبت دوستانه کردن، بسلامتی، دوستانه، خودمانی
-
pledging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعهد، متعهد شدن، گرو گذاشتن، بسلامتی کسی باده نوشیدن، التزام دادن، عهد کردن
-
pledged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعهد شد، متعهد شدن، گرو گذاشتن، بسلامتی کسی باده نوشیدن، التزام دادن، عهد کردن
-
هم پیاله
فرهنگ فارسی معین
( ~. ل ) (ص .) 1 - هم نشین ، رفیق . 2 - کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق همراهی کند.
-
سیاه مست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] siyāhmast کسی که بر اثر نوشیدن نوشابۀ الکی از حالت طبیعی خارج شده باشد؛ بدمست؛ بسیارمست.
-
pledges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعهدات، گرو، وثیقه، ضمانت، بیعانه، تعهد و التزام، سوگند ملایم، در گروگان، باده نوشی بسلامتی کسی، نوش، متعهد شدن، گرو گذاشتن، بسلامتی کسی باده نوشیدن، التزام دادن، عهد کردن
-
بر روی کسی جام کشیدن
لغتنامه دهخدا
بر روی کسی جام کشیدن . [ ب َ ی ِ ک َ ک َ / ک ِ ] (مص مرکب ) بر روی کسی شراب خوردن . بیاد کسی شراب خوردن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). نوشیدن بیاد کسی .
-
غنث
لغتنامه دهخدا
غنث . [ غ َ ن َ ] (ع مص ) دم زده نوشیدن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوشیدن و پس از آن تنفس کردن . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). || شوریدن دل کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بد شدن نفس و کشیده شدن آن بسوی چیزی . غنثت نفسه ، خبثت و لقست . (اق...
-
دیر متی
لغتنامه دهخدا
دیر متی . [ دَ رِ م َت ْ تا ] (اِخ ) در هفت فرسخی مشرق موصل بر کوه بلندی قرار دارد که به آن کوه متی میگویند کسی که بالای آن رود ده نینوی و مرج را می بیند این دیر را بنای زیبائی است و بیشتر اطاقهای آن در صخره کنده شده در آن در حدود 100 راهب باشند که غ...
-
نوشاننده
لغتنامه دهخدا
نوشاننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) آنکه کسی را به نوشیدن وادار کند. (فرهنگ فارسی معین ).