کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسطت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بسطت
/bastat/
معنی
فراخی؛ وسعت؛ گشادگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. توسعه دادن، گستردن بسط دادن،
۲. به تفصیل گفتن، مشروح ساختن
۳. سعت، گشادگی، فسحت
۴. وسعت، گسترش
۵. وفور، فراوانی، کثرت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسطت
واژگان مترادف و متضاد
۱. توسعه دادن، گستردن بسط دادن، ۲. به تفصیل گفتن، مشروح ساختن ۳. سعت، گشادگی، فسحت ۴. وسعت، گسترش ۵. وفور، فراوانی، کثرت
-
بسطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بسطة] [قدیمی] bastat فراخی؛ وسعت؛ گشادگی.
-
بسطت
فرهنگ فارسی معین
(بَ طَ) [ ع . بسطة ] ( اِ.) 1 - فراخی ، گشادگی . 2 - وسعت دادن . 3 - فضیلت .
-
بسطت
لغتنامه دهخدا
بسطت . [ ب َ / ب ُ طَ ] (از ع ، اِمص ) بسطة. فراخی و گشادگی . (غیاث ) (آنندراج ). فزونی . (ترجمان عادل بن علی ص 26). فراخی و افزونی . (مهذب الاسماء). فراخا. گشادی . || فراخی علم . (ناظم الاطباء). || کنایه از دوستی . (غیاث ). کنایه ازدوستی و بالضم خطا...
-
واژههای مشابه
-
بَسَطتَ
فرهنگ واژگان قرآن
دراز کني
-
واژههای همآوا
-
بسطة
لغتنامه دهخدا
بسطة. [ ب َ طَ ] (اِخ ) شهریست به اندلس از اعمال جیان . مصلاهای بسطی بدان منسوبست . (از معجم البلدان ). موضعی در کوههای اندلس . (ناظم الاطباء). شهری به اسپانیا در ناحیه ٔ جیان . (دمشقی ). رجوع به الحلل السندسیة و فهرست ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون پروین...
-
بسطة
لغتنامه دهخدا
بسطة. [ ب َ طَ ] (ع اِ) رجوع به بسطت شود.
-
بسطة
لغتنامه دهخدا
بسطة. [ ب َ طَ / ب ُ طَ ] (اِخ ) کوره ای است در مصر. (از معجم البلدان ). و رجوع به ص 181 معجم البلدان شود.
-
بَسْطَةً
فرهنگ واژگان قرآن
گسترش
-
بَسَطتَ
فرهنگ واژگان قرآن
دراز کني
-
جستوجو در متن
-
بسطة
لغتنامه دهخدا
بسطة. [ ب َ طَ ] (ع اِ) رجوع به بسطت شود.
-
مبسط
لغتنامه دهخدا
مبسط. [ م ِ س َ ] (ع اِ) هر جایی که در آن بساط و فرش گسترده باشند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ). || اسم آلة، من بسطت القرحة؛ ای شققتها. (بحرالجواهر). آلتی که با آن قرحه را بشکافند و باز کنند.