کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسر و دیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کاکل بسر
لهجه و گویش تهرانی
خیار نوبرانه ،گل بسر
-
فوطه بسر
لهجه و گویش تهرانی
دارای سربند
-
بسر چیزی نهادن
لغتنامه دهخدا
بسر چیزی نهادن . [ ب ِ س َ رِ ن َ دَ] (مص مرکب ) صرف چیزی کردن . (آنندراج ) : از طبع خسیس خویش چون ناف کون را بسر شکم نهادی . محمدقلی سلیم (از آنندراج ).ای از سر تاپا تن تو چون آینه صاف چون تیغ مژه برآمدی خوش ز غلاف رفتی بضیافت حریفان آخرکون را بسر ش...
-
بسر خامه سخن گفتن
لغتنامه دهخدا
بسر خامه سخن گفتن . [ ب ِ س َ رِ م َ / م ِ س ُ خ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن شایسته گفتن از عالم ِ بزبان قلم حرف زدن . (آنندراج ) : با عطارد بسرخامه سخن باید گفت هر دبیری که بدیوان کند آن را تقریر.فرخی (از آنندراج ).
-
بسر خود بودن
لغتنامه دهخدا
بسر خود بودن . [ ب ِ س َ رِ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) مطلق العنان . خلیعالعذار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 336).
-
بسر کسی رسیدن
لغتنامه دهخدا
بسر کسی رسیدن . [ ب ِ س َ رِ ک َ رَ/ رِ دَ ] (مص مرکب ) بحال او وارسیدن . (آنندراج ).
-
بسر کسی گردیدن
لغتنامه دهخدا
بسر کسی گردیدن . [ ب ِ س َ رِ ک َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) گردش گردیدن . مرادف گرد سر گردیدن . (آنندراج ) : تا آنکه میکشم ستمی را هزار بارگردم همان بسر صنمی را هزار بار.محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
خط بسر خویش دادن
لغتنامه دهخدا
خط بسر خویش دادن . [ خ َ ب ِ س َ رِ خوی / خی دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حجت به قتل خویش دادن . (آنندراج ) : از بحر گفت بخامه نمها دادندجانی بورقها ز رقمها دادندتا بر خط دیگران دگر سر ننهندخطی بسر خویش قلمها دادند.ظهوری (از آنندراج ).
-
دست بسر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تملق
-
تابستان را بسر بردن
دیکشنری فارسی به عربی
صيف
-
سر بسر گذاشتن
لهجه و گویش تهرانی
شوخی کردن
-
گل بسر ،()خیار ،()هندوانه
لهجه و گویش تهرانی
میوه ای که شکوفه هنوز روی آن است،نوبرانه
-
بسر بردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
دیکشنری فارسی به عربی
سباة
-
زمستان را در بیهوشی بسر بردن
دیکشنری فارسی به عربی
اسبت
-
جستوجو در متن
-
بسروجان
لغتنامه دهخدا
بسروجان . [ ب ِ س َ رُ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) بسر و چشم .با کمال رضا و خشنودی . (ناظم الاطباء). بسر و دیده .