کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسر آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بسر پیچیدن
لغتنامه دهخدا
بسر پیچیدن . [ ب ِ س َ دَ ] (مص مرکب ) الحاح و سماجت کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || نام داوست از کشتی . (غیاث ). نام فنی است از کشتی . (آنندراج ). و رجوع به بر سر پیچیدن شود. || بسر پیچیدن دستار و مانند آن . (از آنندراج ) : غیرپندارت بسر دستار زر پیچی...
-
بسر خود
لغتنامه دهخدا
بسر خود. [ ب ِ س َ رِ خ ُ ] (ق مرکب ) بسر خویش . بمعنی بر سر خود. (آنندراج ). رجوع به بر سر خود و بسر خویش شود.
-
بسر خویش
لغتنامه دهخدا
بسر خویش . [ ب ِ س َ رِ خیش ] (ق مرکب ) بسر خود. باستقلال خود. (شرفنامه ٔ منیری ). بر سر خویش . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ). رجوع به بر سر خویش و بسر خود و مجموعه ٔ مترادفات ص 349 شود.
-
بسر درآمدگی
لغتنامه دهخدا
بسر درآمدگی . [ ب ِ س َ دَ م َدَ ] (حامص مرکب ) سقوط و لغزش . (ناظم الاطباء). عمل بسر درآمدن . با سر زمین خوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بسر درآمدن
لغتنامه دهخدا
بسر درآمدن . [ ب ِ س َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) پیش پا خوردن . (آنندراج ). بزمین افتادن . تعثر.(منتهی الارب ). عاثر. عثار. (تاج المصادر بیهقی ). باسر به زمین خوردن . (فرهنگ فارسی معین ) : گرنه مستی از ره مستان و شر و شورشان دورتر شو تا بسر درناید اسبت ...
-
بسر درآوردن
لغتنامه دهخدا
بسر درآوردن . [ ب ِ س َ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوار و هلاک گردانیدن . تعثیر. (منتهی الارب ). اعثار. (منتهی الارب ).
-
بسر درافتادن
لغتنامه دهخدا
بسر درافتادن . [ ب ِ س َ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) به زمین افتادن . عَثر. (منتهی الارب ). عثار. (منتهی الارب ). عثیر. (منتهی الارب ).
-
بسر دویدن
لغتنامه دهخدا
بسر دویدن . [ ب ِ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دویدن به کمال سرعت و مبالغه کردن در آن . (از آنندراج ). به سرعت دویدن . || بعضی از محققین گویند درمحل تعظیم مستعمل میشود. (آنندراج ). || عجله کردن در اجرای فرمان کسی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بسر رساندن
لغتنامه دهخدا
بسر رساندن . [ ب ِ س َ رِ دَ ] (مص مرکب )انتها دادن . پایان دادن . رجوع به انتها دادن شود.
-
بسر رسیدن
لغتنامه دهخدا
بسر رسیدن . [ ب ِ س َ رَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آخر شدن . (آنندراج : بسر رسید) : خنجر بدست بر سرم آن سیمبر رسیدگفتم که چیست گفت که عمرت بسر رسید. قاضی احمد (از آنندراج ). || بر باد رفتن . (آنندراج : بسررسید). بر باد رفتن . نابود شدن . (فرهنگ فارسی ...
-
بسر رفتن
لغتنامه دهخدا
بسر رفتن . [ ب ِ س َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بسر افتادن . (آنندراج ). || لبریز شدن دیگ جوشان . بجوش آمدن و از سر ریختن آب در ظرف غذا. به غلیان آمدن . (فرهنگ فارسی معین ) : دل نزار و تن بردبار خواهد عشق که از نسیم بجوش آید و بسر نرود. نظری (از آنندراج ).ظ...
-
بسر زدن
لغتنامه دهخدا
بسر زدن . [ ب ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) و بسر کردن . بسر بردن . بآخر رسانیدن چیزی را. (آنندراج ). || با دست روی سر زدن در موقع پریشانی و بدبختی . (فرهنگ فارسی معین ). || موافقت کردن با چیزی . (آنندراج ). و رجوع به بسر بردن شود. || فکر و خیالی غفلةً در...
-
بسر شدن
لغتنامه دهخدا
بسر شدن . [ ب ِ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آخر شدن . (غیاث ). کنایه از آخر شدن . (آنندراج ). بسر رسیدن . (آنندراج ). بپایان آمدن : از تو همی بسر نشوداین بلا و عشق گر زنده مانم آخر روزی بسر شود. مسعودسعد.اول رسن است وانگهی چاه بی پای کجا بسر شود راه . نظ...
-
بسر کردن
لغتنامه دهخدا
بسر کردن . [ ب ِس َ ک َ دَ ] (مص مرکب ). بسر بردن . (آنندراج ). به آخررسانیدن چیزی را. رجوع به سر کردن شود : نه یاررا ز غم خود خبر توانم کردنه با جفای غم او بسر توانم کرد. زکی همدانی (از آنندراج ).و رجوع به بسر بردن شود.|| بروی سرکشیدن عبا و جامه . ر...
-
بسر کشیدن
لغتنامه دهخدا
بسر کشیدن . [ ب ِ س َ ک ِ / ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر سر کشیدن یکدفعه . لاجرعه کشیدن . (غیاث ) (آنندراج ). یکباره نوشیدن : جام داغی از جنون ، عالی به سر خواهم کشیددر خمارم ساغر سرشار میباید مرا. عالی (از آنندراج ). || به روی سرکشیدن عبا و جامه . بر سر ک...