کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسرم
لغتنامه دهخدا
بسرم . [ ب ِ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آباده طشک بخش نی ریز شهرستان فسادر 18 هزارگزی شمال باختر نی ریز، کنار راه فرعی نی ریز به آباده طشک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جستوجو در متن
-
گلگی
لغتنامه دهخدا
گلگی . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (حامص ) گله کردن : گلگیهات بسرم ، عروسی پسرم . رجوع به گله گی شود.
-
لچک به سر
لغتنامه دهخدا
لچک به سر. [ ل َ چ َ ب ِ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زن . || زن ِ ضعیف . زنی ضعیفه یا فقیره در مقام جلب شفقت و رقت گویند: من یک لچک بسری بیش نیستم . من یک لچک بسرم با سه یتیم .
-
واصلی شیرازی
لغتنامه دهخدا
واصلی شیرازی . [ ص ِ ی ِ ] (اِخ ) شاعری است . صاحب آثار العجم درباره ٔ وی چنین نویسد: آقاخان مانی طبعش روان و صافی در خط نستعلیق طاق و یگانه ٔ آفاق بود. واصلی بر اوراق متفرقه قریب پنج شش هزار بیت دارد به دست خلف نااهلش افتاده . چندانکه انتخابی ازآنها...
-
کامل خراسانی
لغتنامه دهخدا
کامل خراسانی . [ م ِ ل ِ خ ُ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین آرد: اسم شریفش ملامحمد اسماعیل و اصلش از قریه ٔ ارغد بوده و سالها تحصیل کمالات نمود. به صحبت اکابر دین مبین و ناهجان مناهج یقین رسید و طریقه ٔ مشایخ سلسله ٔ علیه ٔ ذهبیه ٔ کبرویه را برگزید و د...
-
چیست
لغتنامه دهخدا
چیست . (جمله ٔاستفهامی ) مخفف چه هست ، یا چه چیز است : دمنه را گفتا تا این بانگ چیست با نهیب و سهم این آوای کیست . رودکی .چه سازیم و درمان اینکار چیست بر این رفته تا چند خواهی گریست . فردوسی .ترا دل پر اندیشه ٔ مهتریست ببینیم تا رای یزدان بچیست . فرد...
-
راه بردن
لغتنامه دهخدا
راه بردن . [ب ُ دَ ] (مص مرکب ) برفتار آوردن . (ناظم الاطباء). برفتن داشتن . وادار به رفتن کردن . یاد دادن راه رفتن . به رفتن واداشتن . کمک کردن که راه رود. || راهنمایی کردن . راهبری کردن . رهبری کردن : و دیگر که من از هندوستانم و وقت گرم است و در آن...
-
غالب طهرانی
لغتنامه دهخدا
غالب طهرانی . [ ل ِ ب ِ طِ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین آرد: نامش اسداﷲخان و اصلش از آذربایجان . در سن شباب از آداب پیری کامیاب ، به ارباب طریقتش رغبتی است صادق ، و به تکمیل نفس شائق ، به اخلاف پسندیده موصوف و به صفای صوری و معنوی معروف ، با احباب صد...
-
دست کشیدن
لغتنامه دهخدا
دست کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دست مالیدن و ملامسه کردن . (برهان ) : به داروی فراموشی کشم دست بیاد ساقی دیگر شوم مست . نظامی .گر ز لبی شربت شیرین چشنددست به شیرینه برویش کشند. نظامی .- دست بر سر کسی کشیدن ؛ نوازش کردن . مورد لطف قرار داد...
-
گره
لغتنامه دهخدا
گره . [ گ ِ رِه ْ ] (اِ) پهلوی ، گره کردی ، گری (گره ، عقد ازدواج ) ظاهراً از پارسی باستان ، گرثه . سانسکریت ، گرث (بستن ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معروف است اعم از اینکه در ریسمان باشد یا درخت و امثال آن و از جایی برآمده باشد و به عربی عقده گویند. ...
-
پیه
لغتنامه دهخدا
پیه .(اِ) شحم . پِه ْ. وزد. پی . حمیش . چربوی گذاخته ٔ حیوان . چربوی گوسفند و دیگر جانوران . چیزی سپید که بر گوشت مانند روغن منجمد میباشد و آنرا به عرف چربی گویند. (غیاث ). قسمی چربی که در بعض اعضاء حیوان است چون چربوی چادرپیه و چربوی روی کلیتین و غی...
-
برشدن
لغتنامه دهخدا
برشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بالا رفتن . بالا شدن . (آنندراج ). ببالا رفتن . بالا گرفتن . بلندشدن . صعود کردن . صعود. ارتقاء. سمود. (منتهی الارب ).تصعد. (تاج المصادر بیهقی ). برخاستن . بسمت بالا رفتن . بر رفتن . عروج کردن . متصاعد شدن . عروج . ب...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اِ ] (حرف ) همزه ٔ مکسوره در بعض کلمات گاهی افزوده و گاه حذف شود، معروفتر وقت را اصلی و غیرمعروف را مخفف یا مثقل توان گفت : براهیم و ابراهیم : دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم چون نیک بنگری همه شاگرد آزرند. ناصرخسرو.علی بِن ْ براهیم از شهر موصل بی...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...