کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستیناج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بستیناج
/bastināj/
معنی
گیاهی خاردار، با برگهای ریز و خشن، گلهای سفید یا آبیرنگ، و شاخههای کوتاه که از شاخههای نازک آن خلال دندان درست میکنند؛ خلال مکه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بستیناج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] ‹بستیباج، بستیاج› (زیستشناسی) [قدیمی] bastināj گیاهی خاردار، با برگهای ریز و خشن، گلهای سفید یا آبیرنگ، و شاخههای کوتاه که از شاخههای نازک آن خلال دندان درست میکنند؛ خلال مکه.
-
بستیناج
لغتنامه دهخدا
بستیناج . [ ب َ ] (معرب ، اِ). رجوع به بستیباج شود.
-
جستوجو در متن
-
بستیاج
لغتنامه دهخدا
بستیاج . [ ب َ ] (اِ) بستیباج . بستیناج و رجوع به بستیباج شود.
-
اخله
لغتنامه دهخدا
اخله . [ اَ خ ُل ْ ل َ ] (ع اِ) بلغت مصری گیاهی است . بستیناج . حَسَک .
-
بستینج
لغتنامه دهخدا
بستینج . [ ب َ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب بستینه . اُخُلَّه . رجوع به بستیباج یا بستیناج و بستیاج شود.
-
ظفیرةالعجوز
لغتنامه دهخدا
ظفیرةالعجوز. [ ظُ ف َ رَ /ظَ رَ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) خارخسک . ثمر خسک . حَسَک . بستیناج . حمص الأمیر.
-
بستیباج
لغتنامه دهخدا
بستیباج . [ ب َ ] (اِ) بستیناج .بلغت رومی خسک را گویند و به لغت اهل مغرب حمص الامیرخوانند. طبیعت وی سرد است به اعتدال ، و ضماد کردن بر ورمهای گرم نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ). گیاه و علف خلال است که در ترکی قِلَر و در عربی خِلطان گویند. (شعوری ). خ...
-
حسک
لغتنامه دهخدا
حسک . [ ح َ س َ ] (معرب ، اِ) (معرب از خسک فارسی ).بستیناج . خسک . خارخسک . (بحرالجواهر). خار مغیلان . (صراح ). ضرس العجوز. شکوهه . (حبیش تفلیسی ). خنجک . خار. شکوهج . مرار. حمص الامیر. خار سه سو. شکاهنج . شکوهنج . هروا. خار سه گوشه . (مهذب الاسماء)....