کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستهبندی پوستپیازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یک بسته(مثل بسته سیگاروغیره)
دیکشنری فارسی به عربی
علبة
-
غاربن بسته
لغتنامه دهخدا
غاربن بسته . [ رِ بُم ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غاری که راه خارج شدن ندارد : غاربن بسته بود و کس نه پدیدعنکبوتان بسی مگس نه پدید.نظامی .
-
کج بسته
لغتنامه دهخدا
کج بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) استخوان شکسته ای که آن را بد و ناراست بسته باشند. (ناظم الاطباء).
-
کبره بسته
لغتنامه دهخدا
کبره بسته . [ ک َ ب َ رَ / رِ ب َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) پینه بسته . (فرهنگ فارسی معین ) : پسرکی ده یازده ساله ، ریزنقش ، با موهای وزکرده و دستهای کبره بسته و لباسهای پاره پاره و کثیف حاضر شد. (شوهر آهو خانم ، ص 24 از فرهنگ فارسی معین ).
-
کلون بسته
لغتنامه دهخدا
کلون بسته . [ ک ُ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) یکی از قله های رشته ٔ اصلی جبال البرز است و 4200 متر ازسطح دریا ارتفاع دارد. این قله مربوط به کوههای موسوم به لار است که تا قله ٔ دماوند پیش می رود. دره ٔ نور(از شعب رودخانه ٔ هراز) این کوهها را از کوههای شمال...
-
کت بسته
لغتنامه دهخدا
کت بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ فارسی معین ). کتیف . (یادداشت مؤلف ) : دزد کت بسته رئیس الوزرا خواهد شدمایه ٔ رنج تو و محنت ما خواهد شد.ایرج .
-
کتم بسته
لغتنامه دهخدا
کتم بسته . [ ک ُ ت ُ ب َ ت َ ] (اِخ ) کوهی است از سلسله ٔ کوههای البرز که یکی از شعب رودخانه ٔ لار از آن سرچشمه گیرد. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 67).
-
گره بسته
لغتنامه دهخدا
گره بسته . [ گ ِ رِه ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) فلرز. فلرزنگ . دستمال بسته . پارچه ٔ قماش گره کرده محتوی چیزی . چیزی در دستارچه مانندی بسته . کهنه ای در میان چیزی که چهارگوش آن را بهم گره زنند.
-
گره بسته
لغتنامه دهخدا
گره بسته . [ گ ِ رِه ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پیچیده شده . معقد : بسی نکته های گره بسته گفت که آن در ناسفته را کس نسفت .نظامی .
-
closed circuit 2
مدار بسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مداری که جریان الکتریکی بهطور پیوسته از آن بگذرد
-
close position
وضعیت بسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] وضعیتی از آکورد که در آن فاصلۀ میان بخشهای «تِنور و آلتو» و «آلتو و سوپرانو» سوم یا چهارم باشند
-
fast ice, land fast ice
یخ بسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] دریایخی که به علت اتصال به ساحل بیحرکت است
-
closed disk
قرص بسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] قرصی که شامل همۀ نقطههای حدی خود باشد
-
closed walk
گشت بسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] گشتی از رأسی مفروض به همان رأس
-
closed ball
گوی بسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در یک فضای متریک، مجموعۀ همۀ نقاطی که فاصلۀ آنها از نقطهای مفروض کوچکتر یا مساوی با مقدار مشخصی باشد