کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طاق بستن
واژگان مترادف و متضاد
طاق زدن
-
طرف بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهره بردن، سود بردن، برخوردار شدن، بهرهور شدن، بهرهمندشدن، طرف بربستن، طرف یافتن ۲. متنعمشدن، به نوا رسیدن
-
طمع بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. امید داشتن، امیدوار بودن ۲. توقع داشتن، چشم داشتن، بیوسیدن
-
معاهده بستن
واژگان مترادف و متضاد
پیمانبستن، عهد کردن، قرارداد امضا کردن، معاهده کردن
-
میان بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کمربستن ۲. آماده شدن، مهیا شدن
-
باروبنه بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کوچ کردن، کوچیدن ۲. حرکت کردن، سفر کردن
-
بنه بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کوچ کردن، کوچیدن ۲. حرکت کردن، سفر کردن
-
نفس بستن
لغتنامه دهخدا
نفس بستن . [ ن َ ف َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نفس گسستن . قطع شدن نفس . نفس فرورفته بیرون نیامدن : من کاین سخن شنیدم کردم هزار شکرو اندر برم ز گریه ٔ شادی نفس ببست .خاقانی .
-
نخل بستن
لغتنامه دهخدا
نخل بستن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نخلبندی کردن . عمل نخلبند. رجوع به نخلبند شود : بر سبزه ز سایه نخل بنددبر قامت سرو و گل بخندد. نظامی .رطب را استخوان آن شب شکستندکه خرمای لبت را نخل بستند. نظامی .همه نخلبندان بخایند دست ز حیرت که نخلی چنین ، کس ...
-
نعل بستن
لغتنامه دهخدا
نعل بستن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نعل کردن ستور. (ناظم الاطباء). با میخ نعل را به کف سم ستور استوار کردن . (یادداشت مؤلف ). نعل زدن . نعل کردن . نعل کوبیدن : آستینش گرفت سرهنگی که بیا نعل بر ستورم بند. سعدی .- امثال :پشه را در هوا نعل می بندد ؛...
-
نوار بستن
لغتنامه دهخدا
نوار بستن . [ ن َ / ن ُب َ ت َ ] (مص مرکب ) نواربندی کردن . نوارپیچ کردن . بار یا بسته ای را با نوار استوار کردن . || باندپیچی کردن . روی زخم را با نوار و باند پوشاندن .
-
نگار بستن
لغتنامه دهخدا
نگار بستن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ناخن نگارین کردن . حنا بر دست بستن . خضاب کردن . حنا بستن : اما جهان پیر نوعروس وار به گلغونه ٔ عدل ماآراسته و خود را نگار بسته است . (تاریخ طبرستان ).
-
نماز بستن
لغتنامه دهخدا
نماز بستن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تکبیرةالاحرام گفتن : دیدیم رخت که قبله ٔ ماست زآن سو که توئی نماز بستیم .خاقانی .
-
نظر بستن
لغتنامه دهخدا
نظر بستن . [ ن َ ظَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) چشم بستن . ازتماشا کردن و دیدن پرهیز و امساک کردن : ز پرهیزگاری که بود اوستادنظر بست هرگه که او رخ گشاد. نظامی .گویند نظر چرا نبستی تا مشغله و خطر نباشد. سعدی . || نظر بستن بر چیزی . بدان خیره شدن . در آن نگری...
-
نقاب بستن
لغتنامه دهخدا
نقاب بستن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب بر رخ زدن : نقاب چینی و رومی به نیسان همی بندد صبا بر روی هامون . ناصرخسرو.زین هزاران شمع کآن آید پدیدتا ببندد روی چرخ از شب نقاب . ناصرخسرو.تا بپوشد زمین ز سبزه لباس تا ببندد هوا ز ابر نقاب . مسعودسعد.شب ع...