کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستنگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بستنگاه
/bastangāh/
معنی
جای بستن؛ جایی که چیزی را به چیز دیگر ببندند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بستنگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بستنگه› [قدیمی] bastangāh جای بستن؛ جایی که چیزی را به چیز دیگر ببندند.
-
بستنگاه
لغتنامه دهخدا
بستنگاه . [ ب َ ت َ ] (اِ مرکب ) آنجای که کشتی لنگر می اندازد. (ناظم الاطباء). لنگرگاه . (ناظم الاطباء). جای بستن .
-
جستوجو در متن
-
بستنگه
لغتنامه دهخدا
بستنگه . [ ب َ ت َ گ َ ه ْ ] (اِ مرکب ) تخفیفی است از بستنگاه . رجوع به بستنگاه شود.
-
لنگرگاه
واژگان مترادف و متضاد
اسکله، بارانداز، بستنگاه، بندر، بندرگاه
-
moorages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پارکینگ، بستنگاه، محل مهار کشتی
-
حدل
لغتنامه دهخدا
حدل . [ ح ِ ] (ع اِ) نیفه ٔ ازار. بستنگاه ازار. || درد گردن . (منتهی الارب ). ادل .
-
قذالان
لغتنامه دهخدا
قذالان . [ ق َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قذال . دو بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی آن . (ناظم الاطباء).
-
لجمة
لغتنامه دهخدا
لجمة. [ ل َ ج َ م َ] (ع اِ) لجام بستنگاه از روی ستور. (منتهی الارب ).
-
حبکة
لغتنامه دهخدا
حبکة. [ ح ُ ک َ ] (ع اِ) بستنگاه بند ازار. || نیفه ٔ ازار. || رسن کمربند. || تسمه ای که بدان سر کوهه را به میخهای پالان بندند. (آنندراج ).
-
عکی
لغتنامه دهخدا
عکی . [ ع َک ْی ْ ] (ع مص ) درشت کردن بستنگاه ازار را. (از منتهی الارب ). جای گره بستن ازار را درشت کردن . (از اقرب الموارد). || مردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
حقوة
لغتنامه دهخدا
حقوة. [ ح َق ْ وَ ] (ع اِ)ازار. || جای ازار بستن از میان . میان بستنگاه . || درد شکم از خوردن گوشت . (منتهی الارب ). درد شکم . (مهذب الاسماء). || نوعی از بیماری شتران و آن ریش گردیدن شکم باشد از سرفه .
-
قذال
لغتنامه دهخدا
قذال . [ ق َ ] (ع اِ) پس سر. بناگوش . هو مابین نقرةالقفاء الی الاذن . (اقرب الموارد). ج ، اَقذِلَة. || بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، قُذُل و اَقذِلَة.
-
احقب
لغتنامه دهخدا
احقب . [ اَ ق َ ] (ع ص ) خر وحشی که درشکم وی سپیدی باشد، یا تنگ بستنگاه وی سپید باشد. گورخر که تهیگاه او از هر دو سوی سپید باشد. خر دشتی که در شکم او سفیدی بود. مؤنث : حَقْباء. ج ، حُقْب .
-
اقذلة
لغتنامه دهخدا
اقذلة. [ اَ ذِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ قِذال . (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (منتهی الارب ). بمعنی پس سر و بستنگاه فسار اسب در پس پیشانی . (آنندراج ). رجوع به قذال شود.