کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستان عافیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بستان الموما
لغتنامه دهخدا
بستان الموما. [ ب ُ نُل ْ ] (اِخ ) نام بستان معروفی به بصره بوده است . رجوع به تجارب الامم ج 7/5 چ عکسی لیدن 1913 م . ص 469 شود.
-
بستان بدوران
لغتنامه دهخدا
بستان بدوران . [ ب ُ ن ِ... ] (اِخ ) باغ معروفی به بغداد بود در قرن چهارم هَ . ق . رجوع به اخبارالراضی چ 1935 م . ص 218 شود.
-
بستان چه
لغتنامه دهخدا
بستان چه . [ ب ُ چ ِ / چ َ ] (اِ مصغر) باغچه . باغ کوچک . بستان کوچک : در موسم بهار که دریا شود جهان بستانچه ٔ تو گردد همچون بهشت گنگ .سوزنی .
-
بستان حمید
لغتنامه دهخدا
بستان حمید. [ ب ُ ن ِ ح َ] (اِخ ) باغ معروفی به بغداد در قرن چهارم هَ . ق . بوده است رجوع به اخبارالراضی چ 1935 م . ص 218 شود.
-
بستان در
لغتنامه دهخدا
بستان در. [ ب ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 13هزارگزی جنوب شهر تویسرکان و هفت هزارگزی جمیل آباد در کوهستان واقع است . منطقه ای است سردسیر با 100تن سکنه . آبش از چشمه و محصولش غلات ، مختصری صیفی ، انگور و لبنیات و شغل...
-
بستان دره
لغتنامه دهخدا
بستان دره . [ ب ُ دَ رِ ] (اِخ ) دهیست از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجارکه در 15هزارگزی شمال باختری حسن آباد سوگند و 5هزارگزی رستم کندی در کوهستان واقع است . با 470 تن سکنه . آبش از چشمه و محصولش ، غلات ، لبنیات و شغل مردمش زراعت ، گله داری و صنایع ...
-
بستان شاد
لغتنامه دهخدا
بستان شاد. [ ب ُ ] (اِخ ) قریه ای است بنواحی بیهق (سبزوار) که مسکن خانواده ای از حاتمیان بوده است . (تاریخ بیهق ص 124).
-
بستان شیرین
لغتنامه دهخدا
بستان شیرین . [ ب ُ ن ِ ] (اِ مرکب )نام نواییست از موسیقی . (برهان ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). نام نواییست که مطربان زنند. (لغت فرس اسدی ص 404 و حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی نخجوانی ) (سروری ). نام نوایی است از موسیقی آن را باغ شیرین نیز خوانند. (آنندراج )...
-
بستان فراز
لغتنامه دهخدا
بستان فراز. [ ب ُ ف َ ] (اِ مرکب ) گلستان . (ناظم الاطباء).
-
بستان موسی
لغتنامه دهخدا
بستان موسی . [ ب ُ ن ِ سا ](اِخ ) یکی از باغهای معروف بغداد در دوره ٔ مأمون متعلق به موسی و در عقدالفرید بنام مؤنسة بنت المهدی یاد شده است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 23 س 5 شود.
-
بستان آباد
لغتنامه دهخدا
بستان آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز در مسیر شوسه ٔ تبریز، سراب ، میانه ، قرار دارد. مختصات جغرافیایی آن : طول 46 درجه و 50 دقیقه و40ثانیه . عرض 37 درجه و 50 دقیقه و 15 ثانیه . ارتفاعش 1679 گز و اختلاف ساعت ...
-
بستان آباد
لغتنامه دهخدا
بستان آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) یکی از بخشهای ششگانه ٔ مرکزی تبریز استان سوم آذربایجان ومحدود است : از شمال به بخش ورزقان از شهرستان اهر از جنوب به بخش سراسکند، از خاور به بخش آلان براغوش وبخش مرکزی شهرستان سراب و از باختر بشهرستان اسکو. تغییرات جوی این ب...
-
بستان آرا
لغتنامه دهخدا
بستان آرا. [ ب ُ ] (نف مرکب ) بوستان آرای . بستان آرای . رجوع به بوستان آرا و بستان آرای شود.
-
بستان آرای
لغتنامه دهخدا
بستان آرای . [ ب ُ ] (نف مرکب ) یا بستان آرا. بوستان آرا. باغبان . (آنندراج ). و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 57 و بستان آرا و بوستان آرا شود.
-
بستان ابروز
لغتنامه دهخدا
بستان ابروز. [ ب ُ اَ ] (اِ مرکب ) معرب بوستان افروز. جوالیقی در ذیل کلمه ٔ ابرهه آرد: نام نوعی از ریاحین است که به فارسی آن را بستان ابروز نامند. (المعرب جوالیقی ص 20 س 6). و رجوع به ابن بیطار و بستان افروز شود.