کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستانچهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فردیسچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: fardis čehr) (فردیس + چهر = چهره) ، آن که چهرهاش بهشتی است ، بهشتی رو .
-
فرّخچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: farrox čehr) (فرخ + چهر = چهره) ، زیبا روی ، زیبا صورت ، فرخ دیم .
-
سمنچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: saman čehr) (سَمن + چهر = چهره) ، سمن چهره ، سمن پیکر ؛ (به مجاز) آنکه چهرهی سفید و لطیف دارد.
-
سیمینچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin čehr) (سیمین + چهر = چهره) (= سیمین عذار) ، ← سیمین عذار.
-
telophase
واپسینچهر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مرحلهای از تقسیم یاختهای که در آن فامتنهای جداشده از یکدیگر در دو قطب یاخته گِرد هم میآیند و دور هر گروه غشای هسته تشکیل میشود
-
آرامچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārām čehr) (آرام + چهر= چهره) آنکه چهرهاش نشانگر آرامش است ؛ از نژاد و گوهر آرام .
-
آزرم چهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzarm čehr) (آزرم + چهر = چهره) ، دارای شرم و حیا ، دارای روی مهربان ؛ دارندهی نژاد سالم ؛ اندیشمند و محترم .
-
interphase
میانچهر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] دورۀ بین دو تقسیم یاختهای پیدرپی
-
نسرینچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: nasrin čehr) (نسرین + چهر = چهره) ویژگی آن که صورتش چون گل نسرین است ؛ (به مجاز) زیبا روی و با طراوت .
-
نیکچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik čehr) خوب رو ، نیکو رو ، نیک روی ، زیبا ، زیبا رخ .
-
مرجانچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: marjān čehr) ویژگی آن که چهرهاش مثل مرجان سرخ گون است ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
ماهچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: māh čehr) آن که چهرهاش مانند ماه تابان باشد ، ماه چهره ، ماهرو ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
نیک چهر
لغتنامه دهخدا
نیک چهر. [ چ ِ ] (ص مرکب ) خوب روی . نیکوروی . نیک روی . زیبا.
-
صبح چهر
لغتنامه دهخدا
صبح چهر. [ص ُ چ ِ ] (ص مرکب ) سپیدچهره . رجوع به صبح جبین شود.
-
نیم چهر
لغتنامه دهخدا
نیم چهر. [ چ ِ ] (اِ مرکب ) نیم رخ . نیم چهره . رجوع به نیم چهره شود. || نسناس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نسناس شود : ز مردم هم آنجا به هرسو رمه بدیدند پویان برهنه همه به یک چشم و یک رو و یک دست و پای به تک همچو آهو جهنده ز جای دو تن هم بر استاد ز ا...