کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای از عشیره ٔ حسنوند ایل کرد پشتکوه . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 63).
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) عبدالجلیل رازی گوید: پدر ابوجعفربن بسطام و ابوعلی بن بسطام دبیران درگاه (اسماعیلیان مصر) است . چون ابوالفضل و پسران بسطام و بوسهل نوبختی و قرابات او و پسران سنگلائی همه رافضی بودند یا ملحد و همه مستولی بودند بر خلیفه ، و جهان د...
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) مولی صفوان بن امیه بود. و نام وی نسطاس نیز روایت شده . رجوع به الاصابة ج 1 ص 154 و نسطاس شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ ] (اِخ ) یشکری معروف به شوذب (101 هَ . ق . / 720 م .) وی در روزگار عمربن عبدالعزیز در محلی نزدیک کوفه خروج کرد. نامش جوخابود و هشتاد تن همراه داشت . عمربن عبدالعزیز در جنگ با وی مسامحه کرد تا درگذشت و پس از وی یزیدبن عبدالملک با وی به ج...
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) نام شخصی . (ناظم الاطباء).نام مردیست . (مؤید الفضلاء). وسطام ، وستام ، وستان ، معرب گستهم خال یعنی دایی خسروپرویز و برادر بندوی است : و او [ اپرویز ] را دو خال بودند یک بندویه نام بود و دیگری بسطام نام . (فارسنامه ٔ ابن ...
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ] (اِخ ) ابوالحسن محمد. رجوع به بسطام (پدر) شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ] (اِخ ) ابوالقاسم علی . رجوع به بسطام (پدر) شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب َ] (اِخ ) جاگیر، امیر. یکی از حکام آذربایجان بوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 جزء 3 ص 561 شود.
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن مصقلة (83 هَ . ق . / 702 م .) ابن هبیرةالشیبانی . یکی از امرا و سرداران دلاور اسلام بود که بر ری فرمانروایی داشت . هنگام قیام ابن اشعث بسطام بر او وارد شد تا وی را یاری دهد چون ابن اشعث در دیر جماجم با حجاج می جنگید ربیعه ر...
-
بسطام
لغتنامه دهخدا
بسطام . [ ب ِ / ب َ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهریست و باین معنی بفتح هم آمده است . در آن شهر کسی را درد چشم و عشق عارض نشود و اگر عاشق وارد آن شهر گردد از عشق تسلی یابد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام شهریست که مولد حضرت بایزید است . (از غیاث ). نام شهریست...
-
بسطام
واژهنامه آزاد
منطقه ای شامل چند روستا واقع در الشتر استان لرستان
-
جستوجو در متن
-
بسکام
لغتنامه دهخدا
بسکام . [ ب ُ] (اِ) بسکم . بستام . نام درخت افرا در لهجه ٔ طوالش . رجوع به جنگل شناسی ساعی چ 1327 هَ . ش . دانشگاه طهران ج 1 ص 206 و پلت شود.
-
بسکم
لغتنامه دهخدا
بسکم . [ ب ُ ک ُ ] (اِ) بسکام . بستام . نام درخت افرا در لهجه ٔ طوالش . رجوع به پَلَت و جنگل شناسی ساعی چ 1337 هَ . ش . دانشگاه طهران ج 1 ص 206 شود.
-
گندلاش
لغتنامه دهخدا
گندلاش . [ گ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از رستنی است که بوی ناخوش دارد. (آنندراج ).آن را در گیلان پلت ، بلس و وسیاه پلت ، در کوهپایه ٔ گیلان پلاس ، در آستارا گندلاش ، در طوالش بستام ، بسکم و بسکام و در مازندران و گرگان افرا میخوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج...
-
سیاه پلت
لغتنامه دهخدا
سیاه پلت . [ پ َ ل َ ](اِ مرکب ) نام درختی است که این گونه [ درخت افرا ]در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران از آستارا تا مینودشت در همه ارتفاعات یافت میشود. آنرا در گیلان پلت ،بلس و سیاه پلت ، در کوهپایه ٔ گیلان پلاس ، در آستارا گندلاش ، در طوالش بستام...