کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسامانها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
trades
بسامانها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← بادهای بسامان
-
واژههای مشابه
-
بسامان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آراسته، آماده ۲. بقاعده ۳. سامانیافته، مرتب، منتظم، منظم ≠ نابسامان
-
بسامان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) besāmān ۱. خوب؛ نیکو.۲. مرتب؛ با نظم و آراستگی.
-
بسامان
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) 1 - مرتب ، آماده . 2 - آسوده خاطر.
-
بسامان
لغتنامه دهخدا
بسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) نیک و خوب و راست . (ناظم الاطباء) : که این را ندانم چه خوانند و کیست نخواهد بسامان درین ملک زیست . سعدی (بوستان ).کسی گفت و پنداشتم طیبت است که دزدی بسامان تر از غیبت است . سعدی (بوستان ).بسامانم نمی پرسی نمیدانم چ...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) تپانچه بروی کسی زدن . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) سفیدی روی مرغ . (برهان ).
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) نام حرف هَ : آتش افتاد روی چادر دو تا گل مثل چشم «ها» سوخت . الهی چشمهاشان را مرده شور درآرد... (چرند و پرند تألیف دهخدا از روزنامه ٔ ایران کنونی ). || هاء دوچشم ، در تداول عامه هاء هوز است .
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) هر یک از هفتادودو فصل یسنا را در فارسی «ها» گوئیم . در اوستا هائیتی به معنی باب و فصل مطابق کلمه ٔ ساتی سانسکریت میباشد. درپهلوی هات گفته اند. اصلاًاین کلمه به معنی پیوند و بستگی است ، مشتق از فعل ها که به معنی بهم پیوستن و بستن است ، در سان...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (پیشوند) گاهی به معنی «وا» و «به » می آید: هاگرفتن = واگرفتن : گفت این خواری به خود ها نگیرم . (اسکندرنامه ). قاتل عظیم بترسید و پشت ها داد. (اسکندرنامه ). گفت برو بپرس که طفغاچ کدام است و دست او هاگیر. (اسکندرنامه ).وگر گوید بگیرم زلف و خالش به ...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (صوت ) اشاره به قریب و نزدیک . (برهان ). کلمه ٔ اشاره به معنی اینک که بدان به چیز نزدیک اشاره میکنند. (ناظم الاطباء). به معنی اینک باشد که مصغر این است . (برهان ) : چو من ناورد پانصد سال هجرت دروغی نیست ها برهان من ها. خاقانی .کعبه چه کنی با حجرا...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (صوت ) در مواردی «ها» به معنی بنگر، ببین ، بهوش باش و مانند اینها به کار میرود که در این صورت از اصوات تنبیه و تحذیر به شمار میرود و ممکن است مخفف هان باشد، چنانکه صاحب نهج الادب در ذیل حروف تنبیه پس از ذکر هان آرد: «ها چون هادرویش و می تواند که ...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (ع اِ فعل ) به معنی خذ (بگیر)، مانند هع اصل آن ها (بوده ) الف به اجتماع ساکنین حذف شده است . و هائی مانند (هاعی ) برای زن و (هاآ) مانند (هاعا) برای تثنیه و هائوا وهأن (هعن ) و هرگاه ترا گفته شود هاء میگوئی : مااهاء؛یعنی نمی گیرم (ای مااخذ) و لا ...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (ع اِ) حرفی است از حروف مهموسه و گاهی زائد آید و مبدل شود. (منتهی الارب ). نام حرف «هَ». ج ، هاآت . (ناظم الاطباء).