کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بساره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بساره
/basāre/
معنی
ایوان؛ صفه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بساره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] basāre ایوان؛ صفه.
-
بساره
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بِ رِ)( اِ.)1 - ایوان ، صفه . 2 - بارگاه .
-
بساره
لغتنامه دهخدا
بساره . [ ب َ / ب ِرَ / رِ ] (اِ) ایوان و صفه . (برهان ) (آنندراج ). صفه و سکو. (شعوری ج 1 ورق 195) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (رشیدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). ایوان . رواق . (دِمزن ). بیساره . (دِمزن ). نام صفه بود. (اوبهی ). ایوان و صفه ...
-
واژههای مشابه
-
بسارة
لغتنامه دهخدا
بسارة. [ ب ِ رَ ] (ع اِ) برسات و آن بارانی است که در ایام گرما، پی هم بر ملک هند، و سند بارد و یک ساعت قطع نگردد. (از قاموس المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و زبیدی از صغانی نقل کند که بشارة مصحف آنست و خود مردم هند آن را برساة نامند. (از تاج ا...
-
جستوجو در متن
-
گلفشان کردن
لغتنامه دهخدا
گلفشان کردن . [ گ ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گل پاشان کردن . گل پراکندن . گل ریختن : خوش باشد در بساره ها می خوردن وز بام بساره ها گلفشان کردن . (از فرهنگ اسدی ).رجوع به گل افشان کردن شود.
-
پشکال
لغتنامه دهخدا
پشکال . [ پ َ ] (هندی ، اِ) (مرکب از پشک ، شب نم و آل علامت نسبت ) فصل باران هندوستان را گویند. (برهان قاطع). موسم برسات . (غیاث اللغات ). بسارة. موسم بادها و بارانهای موسمی هند.
-
پرشکال
لغتنامه دهخدا
پرشکال . [ پ ُ ش َ ] (اِ) موسم باد و بارانهای هندوستان . برسات . بساره : گهی ابر تر و گاهی ترشح گونه گه باران بیا در چشم من بنگر هوای پرشکالی را. طالب آملی .و صاحب برهان و غیاث اللغات آنرا پشکال ضبط کرده اند.
-
گل افشان کردن
لغتنامه دهخدا
گل افشان کردن . [ گ ُ اَ ک َدَ ] (مص مرکب ) گلریزان کردن . پراکندن گل بسیار. ریختن گل بسیار بر سر کسی . گل باران کردن : پسر را پدرگر به زندان کنداز آن به که دشمن گل افشان کند. فردوسی .خوش باشد در بساره ها می خوردن وز بام بساره ها گل افشان کردن . اسدی...
-
برسات
لغتنامه دهخدا
برسات . [ ب َ رَ ] (هندی ، اِ) برشکال . فصل باران هندوستان مأخوذ از سانسکریت . (ناظم الاطباء). بساره . باران تابستانی ممتد در هندوستان و سند (یادداشت مؤلف ). بمعنی موسم بارش و برسات را فارسیان بتحریک استعمال نمایند. (آنندراج ) : در دهر کرم گر نبود ...
-
خوش
لغتنامه دهخدا
خوش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (صوت ) خوشا. خنکا. خرما : خوش آن زمانه که شعر ورا جهان بنوشت خوش آن زمانه که او شاعر خراسان بود. رودکی .خوش آن را که او برکشد پایگاه . فردوسی .خوش آن روز کاندر گلستان بدیم ببزم سرافراز دستان بدیم . فردوسی .- امثال : خوش آن چ...