کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بزیدن
/bazidan/
معنی
وزیدن؛ حرکت کردن باد یا نسیم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bazidan وزیدن؛ حرکت کردن باد یا نسیم.
-
بزیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) (مص ل .) نک وزیدن .
-
بزیدن
لغتنامه دهخدا
بزیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) وزیدن . (برهان ) (فرهنگ شعوری ) (آنندراج ) : ای نقش مهر برهمه دلها نشسته ای وی باد لطف بر همه تنها بزیده ای . اثیرالدین اخسیکتی .هود هدی توئی و من از تو چو صرصری بر عادیان جهل بعادت بزیده ام . خاقانی .|| زدن پنبه و غیره . (یا...
-
واژههای مشابه
-
بَزیدن
لهجه و گویش تهرانی
وزیدن،تند رفتن
-
واژههای همآوا
-
بَزیدن
لهجه و گویش تهرانی
وزیدن،تند رفتن
-
جستوجو در متن
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بزیدن) ‹وز› [قدیمی] baz = بزیدن
-
بزیدنی
لغتنامه دهخدا
بزیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) شایسته ٔ بزیدن . رجوع به بزیدن شود.
-
بزا
لغتنامه دهخدا
بزا. [ ب َ ] (نف ) وزا.(یادداشت بخط دهخدا). رجوع به بزیدن و وزیدن شود.
-
بزش
لغتنامه دهخدا
بزش . [ ب َ زِ ] (اِمص ) عمل بزیدن . وزش . (یادداشت بخط دهخدا).
-
بزنده
لغتنامه دهخدا
بزنده . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (نف ) وزنده . رجوع به بزیدن و وزیدن شود.
-
بزندگی
لغتنامه دهخدا
بزندگی . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (حامص )حالت و چگونگی بزنده . رجوع به بزنده و بزیدن شود.
-
بزیده
لغتنامه دهخدا
بزیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) وزیده . (فرهنگ شعوری ). و رجوع به بزیدن شود.